چکیده:
هدف از این مقاله، بررسی مسأله شر از دیدگاه ابنمیمون در دین یهود و امام محمد غزالی در دین اسلام است. ابنمیمون شر را صادره از خدا نمیداند؛ چون معتقد است که ضد وجود، فعلیت ندارد و همه شرور عدم هستند که هیچ فعلی به آنها تعلق نمیگیرد. ابن میمون خداوند را از شر مبرا و همیشه خداوند را خیر محض میداند. او جهان خیر و شری را که انسان در آن قرار میگیرد را ناشی از وجود انسان میداند. غزالی نیز تأکید دارد که خیر و شر از جانب خداست و کسی که شر را از جانب خدا نداند، جاهل است؛ به این معنا که خداوند شر را برای شر نمیآفریند، و غرض خداوند از ایجاد شر، در واقع نیل به یک خیر بزرگتر است. به نظر غزالی ابهام در باب سازگاری رحمت خدا و وجود شرور ناشی از درک نادرست معنای حقیقی رحمت است. نتیجه اینکه ابن میمون شر را صادره از خدا نمیداند؛ او شر را عدمی میداند؛ و اصل وجود آن را ناشی از عواملی چون جهل و قدرت محدود انسان میداند و شر را به واسطه انسان بودن افراد میداند؛ در حالی که غزّالی شرّ و خیر را با هم آفریدۀ خدا دانسته و اصل وجود شر را عاملی برای رسیدن به خیر بزرگتر و نامعلوم میداند.
The purpose of this article is to study the issue of evil from the perspective of Ibn Maimon in Judaism and Imam Muhammad al-Ghazali in Islam. Ibn Maimun does not consider evil to be issued from God because he believes that anti-existence has no actuality and all evils are non-existent to which no act belongs unless the matter has existed by its nature and therefore matter causes corruption and evil. With Ibn Maimon, he considered evil to be material, and God free from evil, and always considered God to be pure good, and he considered the world to be good and the evil in which man is placed to be due to human existence. Al-Ghazali also emphasizes that good and evil are from God and he who does not know evil from God is ignorant. In the sense that God does not create evil for evil, and God's purpose in creating evil is actually to achieve a greater good. According to Ghazali, the ambiguity about the compatibility of God's mercy and the existence of evil is due to a misunderstanding of the true meaning of mercy. The conclusion is that Ibn Maimun considers evil to be non-existent and considers the principle of its existence to be due to factors such as ignorance and the limited power of man, and considers evil to be due to the human nature of individuals; Al-Ghazali, on the other hand, considers God to have created evil and good together and considers the principle of evil to be a factor in achieving greater and unknown good.
خلاصه ماشینی:
بيانات متکلمان يهود همانند ابن ميمون نشان ميدهد که آن ها وجود شرور را به خداوند سبحان نسبت نداده اند: «شري پيدا نميشود که از بالا نازل شده باشد»(٧٨ :١٩٩٥ ,Scholem؛ صادقي، ١٣٧٣: ١٧)؛ اما دانشمندان اسلامي چون امام محمد غزالي مسأله شر را جداي از مسأله خلقت الهي ندانسته بلکه وجود آن را زمين هاي براي خير بالاتر و دوري از شر بزرگتر ميدانند و آن را در تطابق با عدالت و حکمت خداوندي ميدانند.
غزالي وجود و يا عدم بر ممکنات را ناشي از اراده و قدرت خداوندي ميداند و بر حدوث عالم به هنگام تخصيص اراده بر وجود يا عدم ممکنات تأکيد ميکند و اراده خداوندي ويژگيهاي هر يک از اشياء را تعيين ميکند و اضداد را مشخص و متمايز ميسازد؛ اما در اينکه چرا اراده الهي به گونه اي محقق شد که موجب تخصيص ويژگيهاي متفاوت به اشياء و بروز تبعيض و اختلاف در ميان آن ها و بحث خير و شر شده است ، اين پرسش را اساسا خطا و اشتباه ميداند و معتقد است که حقيقت اراده چيزي نيست مگر تمييز دادن اشياء از مثل آن ها؛ بنابراين ، شر و کفر و گناه نيز که از امور حادث هستند، ضرورتا ناشي از اراده و خواست خداوندند؛ زيرا هر چه هست به واسطه تعلق اراده خدا و هرچه نيست به سبب عدم تعلق اراده اوست و ميگويد: هر آنچه داخل وجود ميشود ناشي از وجوب است و وجود آن واجب است نه به واسطه ذات (٣٦ :٢٠١٤ ,Ormsby).