چکیده:
مقاله حاضر به آزمون تجربی یک گونهشناسی از روندهای شکلگیری دینداری پرداخته است. به دلیل آنکه هدف پژوهش، بررسی قابلیتهای مفهومی و بررسی امکان سنجش این موضوع و ارزیابی ابزارهای شناسایی بود و قصد تعمیم نتایج آن به جامعه آماری خاصی وجود نداشت از نمونهگیری سهمیهای استفاده شد. از یازده مسیری که در مقاله مرجع این پژوهش (شجاعیزند، 1391) معرفی شده، تنها سنجش پنج مسیر با روش پیمایش و ابزار پرسشنامه امکانپذیر بود. لذا به همان مسیرها اکتفا شد. این مسیرهای پنجگانه، از چهار جنبه «نخستین تماس با دین»، «بسط دینداری»، «دیندارشدن پس از توقف» و «ترجیحات» در بین نمونه انتخابی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل از گردآوری و استخراج دادهها نشان داد که در نخستین تماس با دین و بسط دینداری، الگوی «دیندارشدن عملی» و الگوی «منطقی ـ عقلائی» بیشترین فراوانی را دارد. در سطح دیندارشدن بعد از توقف اما، الگوهای «منطقی ـ عقلائی» و «اتفاق باشکوه» بیشترین فراوانی را دارند. در سطح ترجیحات نیز الگوی «انتخابگرانه» و «دیندارشدن عملی» بیشترین فراوانی را دارد. از بررسی روابط همبستگی میان متغیرهای زمینهای و نحوه دیندارشدن نیز سیزده رابطه معنادار بهدست آمد و نشان داد که وضع مذهبی خانواده بیشترین رابطه را با نحوه دیندارشدن دارد.
The present paper is an attempt to empirically study of a typology of religiosity formation trends. Since the objective of the study was to investigate the conceptual capabilities and possibility of measurement of the subject as well as evaluate the identification tools, and there was no intention of generalization of the results to a specific statistical population, quota sampling method was used. Out of eleven paths introduced in the reference article (Shojaeezand, 2012), only measurement of five paths was possible through surrvey and questionnaire and hence this study was limited to those five paths. The five paths were studied from four perspectives among the selected sample: “first encounter with religion”, “development of religiosity”, “becoming religious after a halt”, and “preferences”. The results indicate that in the first encounter with religion and development of religiosity, the “practical religiosity” and “logical-rational” patterns have the highest frequencies. On the level of becoming religious after a halt, however, the “logical-rational” and “glorious happening” patterns have the highest frequencies. On the level of preferences, the selective and practical patterns of religiosity have the highest frequencies. After studying the correlation between background variables and the path of becoming religious, thirteen significant relations were extracted, showing that the religious condition of the family has the strongest relationship with the way of becoming religious.
خلاصه ماشینی:
اگر انتظارات را در يک پژوهش علمي برخاسته از دانش علمي يا همان ادبيات علمي پيشين در نظر بگيريم ، واقعيت مورد مطالعه در اين پژوهش ، زماني مسئله مند خواهد بود که با آنچه در چارچوب مفهومي و نظري پژوهش تحت عنوان روندهاي شکل گيري دينداري و همچنين روندهاي رايج تر آن بيان شده ، تفاوت معناداري داشته باشد.
در عين حال چون براي کنترل نمونه انتخابي از برخي از متغيرهاي زمينه اي نيز ســؤال شــد و اطلاعات آن در دست بود، همبستگي ميان آنها با متغير اصلي پژوهش ، يعني نحوه هاي ديندارشــدن نيز بررسي گرديد؛ اما از آنجا که از اهداف اصلي تحقيق نبود، از پرداختن به پشــتوانه هاي نظري اين رابطه خودداري شــد.
ميان متغيرهاي زمينه اي و روندهاي شکل گيري دينداري چه رابطه اي وجود دارد؟ مروري بر نظريات پژوهش قبل از پرداختن به پيشــينه تحقيق لازم اســت متذکر شويم که براي موضوع اين مقاله که بررسي روندهاي ديندارشدن افراد است به هيچ پيشينه تجربي و ميداني برنخورديم و لاجرم به عنوان پيشــينه صرفا به مرور و معرفي مطالعات نظري و مفهومي در اين باره اکتفا شد.
(فروم ، ١٣٦٣: ٢١) مي توان با ســلب عموميت از نظريه فرويد که در باب ريشه دين خواهي بشر مطرح شــده است ؛ آن را مصداقي براي يکي از روندهاي ديندارشدن که مبتني بر آمادگي هاي رواني اســت قرار داد.
(شجاعي زند، ١٣٩١: ٩١) روش گردآوري داده ها از آنجــا که اين پژوهش به دنبال بررســي امکان عملياتي ســازي ايــن موضوع و برازش مفهومي روندهاي شــکل گيري دينداري در جامعه ايران بوده اســت ، در زمره مطالعات اکتشــافي محسوب مي شود.