چکیده:
فتاوا مبتنی بر عناوین و موضوعاتاند. اگرچه صبغه عرفی بر موضوعات فقهی غالب است، اما راه تشخیص موضوعات متعدد است و برخی موضوعات با تکیه بر مبانی عقلی، استدلال، تحلیل، تجزیه، تجربه و رجوع به رأی متخصص متعلق فتوایند. فقیه با تکیه بر مبانی فکری خود، اندیشه و استنباط میکند و فقیه فیلسوف باید مبتنی بر مبانی خود در خداشناسی، جهانشناسی یا انسانشناسی درباره موضوعات واقعی حکم کند. بر مبنای وحدت نفس و بدن که فقهای پیرو حکمت متعالیه بدان ملتزماند، بدن، اعضا و قوای ظاهری، از شئون و مراتب حقیقت نفس به شمار میآیند، به حسب وجود با آن متحدند، بدن ظهور نفس در مرتبه طبیعی است و حکم عدم سلطنت بر نفوس بدان سرایت خواهد کرد. اکنون مسئله این است که آیا پذیرش این مبنا، در فتوای فقهی مرتبط با موضوع تأثیر خواهد داشت؟
در این مقاله با روش تحلیلی ـ مصداقی نشان داده شده که چگونه مبنای وحدت نفس و بدن در حکمت اسلامی در مسئله فقهی سلطنت نفس بر بدن و فروعات آن چون قطع، انتقال، اهداء، سلب حیات و... اثرگذار بوده، میتواند استدلالی نو برای قول به نفی سلطه بر اعضا قلمداد شود.
Fatwas are based on titles and topics. Although the customary attribute (conventionary) prevails over jurisprudential issues; but there are many ways to identify issues, and some issues are based on rational principles, reasoning, analysis, experience, and referring to expert opinions belong to fatwa. The jurist thinks and deduces based on his intellectual foundations, and the philosopher jurist must rule on real subjects based on his foundations in theology, cosmology, or anthropology. Body, limbs and external powers based on the unity of soul and the body that the jurists following the transcendent wisdom are required to do are considered as the hierarchy of the truth of the soul and they are united with it in terms of existence and the body is the appearance of the soul in a natural order (degree), and the ruling of not dominating over the souls will spread to it. Now the question is whether the acceptance of this basis will affect the jurisprudential fatwa related to the issue? In this article, with analytical-example (extensional) method, it is shown how the basis of the unity of soul and body in Islamic wisdom in the jurisprudential issue of soul monarchy has an effect on the body and its subdivisions (extensional, branches) such as amputation, transfer, donation, deprivation of life, etc., and can be considered a new argument for denying domination to members.
خلاصه ماشینی:
بر مبنای وحدت نفس و بدن که فقهای پیرو حکمت متعالیه بدان ملتزماند، بدن، اعضا و قوای ظاهری، از شئون و مراتب حقیقت نفس به شمار میآیند، به حسب وجود با آن متحدند، بدن ظهور نفس در مرتبه طبیعی است و حکم عدم سلطنت بر نفوس بدان سرایت خواهد کرد.
صرفنظر از تعدد شقوق و فروع فقهی و احکام آنها و با توجه به محوریت سلطنت نسبت به مالکیت و مالیت، آنچه محل نزاع در این مقاله به شمار میرود، استناد به سلطنت در حکم به جواز و عدم جواز تصرفات عمده چون سلب حیات، قطع و انتقال اعضای بدن انسان و نقش مبنای حکمی وحدت نفس و بدن در انکار و تأیید آن و تأثیر این مبنای حکمی در فتوای فقهی سلطنت بر اعضا و فروعات آن است.
در مسئله سلطنت انسان بر بدن و به تبع، جواز یا عدم جواز تصرف در اعضای بدن، مانند بسیاری دیگر از مسائل فقهی، میان فقها در مبنا، دلیل و فتوا اختلافنظر وجود دارد؛ لکن میتوان این اختلاف را در دو محور عمدۀ جواز و عدم جواز دستهبندی کرد که هم در حکم وضعی و هم در حکم تکلیفی قابل پیگیری است.
در ادامه با ذکر اجمالی ادله و مبانی طرفین نزاع، ذیل مسئله سلطنت، ادله سلطنت را مورد نقد و بررسی قرار داده و با تبیین وحدت نفس و بدن، دیدگاه مختار در نفی مالکیت و تردید در سلطه انسان بر اعضای رئیسی بدن را تقویت خواهیم نمود.