چکیده:
یکی از گفتمانهای مهم در میدان موسیقی ایرانی از دورهی مشروطه به بعد بر محوریت دوگانگی بین سنت و مدرنیته قرار گرفته است. این دوگانگی وقتی ظهور یافت که موسیقی ایرانی در دورهی مشروطه با چالشهایی ملهم از غرب روبرو شد. این گفتمان و کشمکشهای آن ناشی از کنشهای کنشگران میدان موسیقی ایرانی بود، کنشگرانی که هر کدام تاحدی واجد سرمایهی جدید و یا سرمایهی سنتی بودند. با اینکه صورت نهایی این گفتمان بیشتر در دههی 1340 در میدان روشنفکری مفصلبندی شد، شروع شکلگیری آن را میتوان تا دههی 1290 پی گرفت، یعنی زمانی که میدان موسیقی تازه داشت شکل میگرفت. هدف این مقاله آن است که با تمرکز بر جدال میان وزیری و عارف، دو چهرهی اصلی میدان موسیقی ایرانی، پیدایش این گفتمان را در حوزهی موسیقی ایرانی در دههی 1290 بررسی کند. چارچوب مفهومی این پژوهش از نظریهی میدان پیر بوردیو است. برای انجامدادن این پژوهش از روش مطالعهی موردی بهره گرفته شده و دادههای مورد نیاز از نوشتههای کنشگران میدان در روزنامهها، مجلات، کتابها و سرگذشتنامهها گردآوری شده است. نتیجهی پژوهش حاضر نشان میدهد که آنچه به اصطلاح دوگانگی بین سنت و مدرنیته خوانده میشود در سالهای شکلگیری میدان موسیقی ایرانی وجود نداشته است، بلکه در نسلهای بعدی بهخاطر موقعیت میدانهای سیاسی و روشنفکری در دههی 1340 برساخت پیدا کرده است.
An important discourse in the field of Iranian music since its formation was—and still is—centered on a philosophical duality of tradition versus modernity. This duality emerged when traditional Iranian court music was challenged by new music influenced by the West. The discourse and attendant struggles arose from the differently oriented actions of the field’s agents who were invested to different degrees in modern versus traditional culture. While the discourse was mostly articulated in the 1960s in the intellectual field in Iran, its formation can be traced back to the 1910s at a time when the music field was starting to form. The aim of this article is to investigate this discourse’s genesis in music in the 1910s, mostly by focusing on the debate between Vaziri and Aref, two main figures of the field. The conceptual framework for this research comes from Pierre Bourdieu’s field theory. A case study method was employed, drawing material mainly gathered from writings by and about field agents in journals, magazines, books and biographies. The study shows that what is considered as the duality between tradition and modernity did not exist in the years when the field of Iranian music was forming, but was worked out in the next generation of the field of Iranian music by the intellectual and political fields in the 1960s.
خلاصه ماشینی:
در پژوهش حاضر، سرمايه ي خاص ميدان را به شکلي هنجاري در نظر گرفته ايم ، يعني، بدين ترتيب که کنش گران ميدان فکر ميکنند موسيقي ايراني چطور «بايد باشد» نه اين که چطور هست ؛ بنابراين ، به جاي تأکيد بر نقش جامعه ي بازارمحور بر شکل گيري کشمکش هاي اصلي ميدان ، تحليل ما بر قلمرو سياسي تکيه دارد.
به همين ترتيب ، کنش گران ميدان چنين فرض کردند که «رفتار مدرن » وزيري در مدرن کردن موسيقي ايراني در برابر نگرش هاي «سنت گرايان » (کساني همچون عارف ) قرار داشته است (براي مثال ، بنگريد به ١٩٩٩ ,Shahabi).
تغييرات اجتماعي اساسي اين دوره که به تفکيک هاي اجتماعي و نيز شکل گيري ميدان موسيقي ايراني انجاميد متضمن راهبردهايي بود که براي تحليل ما مهم هستند؛ کنش گران ميدان سرمايه هاي پيشين خود را به نوع تازه ي سرمايه تبديل ميکردند تا بتوانند در ميداني تازه ايفاي نقش کنند (بنگريد به ١٣٢-١٢٥ .
اولين ايده هايي که درباره ي موسيقي بودند و خارج از دربار شکل گرفتند (و از بين آن ها ايده هاي وزيري از همه مؤثرتر بود) بيش تر به سمت اين سرمايه ي نمادين گرايش داشت تا ميدان موسيقي خودمختاري را به وجود آورد؛ و همان طوريکه نوشته هاي مختلف وزيري نشان ميدهد، او به طور آگاهانه اي عليه تسلط دربار بر موسيقي و استقلال از دربار عمل ميکرد (براي مثال ، بنگريد به وزيري، ١٣٩٣).