چکیده:
سابقه و هدف: شخصیت، که تقریبا جامع تمام مباحث روانشناسی عمومی است، نه تنها مورد بحث روان
شناسان، جامعه شناسان، انسان شناسان قرار گرفته است، بلکه فیلسوفان و حتی بعضی از دانشمندان دیگر نیز
به مطالعه ی آن پرداخته اند.
مواد و روش ها: مطالعه حاضر از نوع توصیفی تحلیلی است و پس از بررسی مفاهیم با ارائه نتایج به
پیشنهادات کاربردی پرداخته شده است. روش تحقیق حاضر توصیفی و روش گردآوری اطلاعات آن،
کتابخانه ای است. بدین صورت که از منابع کتابخانهای نظیر: کتاب، مقاله، منابع خارجی و. . . و
آموخته های محقق استفاده شده است.
دربارهی « نظریه هایی » یافته ها: از نظر این پژوهش مطالعه مستمر و تجربی روانشناسان به اظهار و پیدایش
منجر شده است. روانشناسان می کوشند از یک طرف، صفات و خصایص مشترک شخصیت ها « شخصیت »
را بررسی و روشن کنند، و از طرف دیگر، عامل یا عنصر امتیاز شخصیتی را از شخصیتهای دیگر دریابند.
لکن گروهی از روانشناسان معاصر، سعی دارند این دو بررسی را با هم تلفیق کنند که از آن جمله می توان
آلپورت، موری، میلر، لوین، و دولارد را نام برد.
نتیجه گیری: از مباحث ایراد شده نتیجه گرفته میشود که هر دو نظریه علمی، دو عنصر اساسی دارد:
قابلیت پیش بینی و آزمون پذیری.٢ یک نظریه در روانشناسی نیز باید مشاهدات عمومی را (پیشگویی ها یا
پیشبی نیها) درباره رفتار، پیش از اینکه روی دهد، ممکن و میسر سازد، و این مشاهدات باید قابل سنجش
باشند. پیشب ینیهای یک نظریه باید به روشنی بیان شوند که دانشمندان بتوانند آنها را مورد سنجش قرار
دهند صاحب نظران متعدد شخصیت دربارهی ذهن ناخودآگاه، حرف میزنند و مدعی هستند که در ذهن
هرکس چیزهای خاصی وجود دارند که خارج از آگاهی شعور یا خودآگاه او هستند. زیرا ذهن ناخودآگاه
هنوز برای فرد ناشناخته است و نمیتوان آن را ارزیابی کرد.
خلاصه ماشینی:
گروه علوم تربيتي، دانشگاه آزاد اسلامي واحد لامرد، لامرد، ايران چکيده سابقه و هدف : شخصيت ، که تقريبا جامع تمام مباحث روانشناسي عمومي است ، نه تنها مورد بحث روان شناسان ، جامعه شناسان ، انسان شناسان قرار گرفته است ، بلکه فيلسوفان و حتي بعضي از دانشمندان ديگر نيز به مطالعه ي آن پرداخته اند.
معروف ترين روانشناسان پيرو نظريات رفتاري يا محرک- پاسخ ، که «شخصيت » را به صورت جدي و مهم و زير عنوان خاص مورد بررسي قرار دادند و نظرياتي درباره آن اظهار کردند، عبارتند از: 1 نظريه واتسن اين روانشناس معروف آمريکايي، که تحقيقات آزمايشگاهي پاولوف را در آمريکا دنبال کرد و مکتب «رفتارگرايي» را بنيان گذاشت ، معتقد است که شخصيت ، داراي ساختار ثابت و دايمي نيست و ويژگيهاي آن ، جز صفات رفتاري که در مواقع خاص در فرد ايجاد شده اند، چيز ديگري نيستند.
مکتب رفتارگرايي واتسن ، معتقد است که براي شناخت چگونگي رشد و تکامل شخصيت ، ابتدا بايد بدانيم که «ماده خام » يا «ماده اوليه »اي که انسان هنگام تولد دارد (استعدادهاي نخستين ) چيست ؟ و سپس اصول و قواعد تعديل و دگرگوني اين ماده را بشناسيم (اصول يادگيري)؛ و پس از آن ، سازمان رفتار جديد را، که از اين ماده اوليه ، سرچشمه ميگيرد و تکامل پيدا ميکند، بدانيم ؛ و سرانجام دريابيم که ميان اين سازمان هاي رفتاري تازه ، چه روابطي وجود دارد [١٧].