چکیده:
یکی از راههای شناخت مؤلفههای زبانی و فکر نویسندگان و شاعران، بررسی آثار آنان از نگاه سبکشناسانه است. مشخص کردن عناصر سبک سازی در آثار ادبی، مخاطب را به دنیای فکری و زبانی شاعر و نویسنده رهنمون میسازد. از دیگر سو، شعر معاصر ایران، دستخوش تحولات و دگرگونیهای فراوانی بود از کودتای 28 مرداد گرفته تا انقلاب اسلامی، رویدادهای فراوانی ادیبان ایرانی و به تبع آن آثارشان را نیز تحت تأثیر قرار داد و هر کدام از آنان با سبک و سیاق خویش به بازتاب این رویدادها پرداختند، بدین معنا که افزون بر محتوای سرودههای آنان لفظ و گفتارشان نیز متأثر از این جریانات معاصر گردید و حتی عاشقانههای بسیاری از شاعران هم به نوعی تحت تأثیر رویدادهای سیاسی و اجتماعی قرار گرفت. پژوهش حاضر با روش توصیفی و تحلیلی بر آن است تا با نگاهی سبکی به تحلیل اشعار نادر نادرپور از شاعارن معاصر بپردازد. یافتههای پژوهش بیانگر آن است که در سرودههای نادرپور مؤلفههای سبک فردی وجود دارد: برجسته سازی مفاهیم و مضامین(عمدتاً رمانتیک و شخص)، استفاده از واژه های نشاندار(کاربرد رنگها و عناصر طبیعت به عنوان نماد و سمبل)، استفادة از عناصر بلاغی بکر و تازه که نشانة بدیعپردازی نادر نادرپور است از ویژگیهای بارز سبکی شعر او به شمار میروند که در عین سادگی و روانی بیان شده و به مخاطب عرضه گشتهاست. افزون براین، حسی بودن عناصر بلاغی از دیگر شاخصهای سبکی نادرپور است
خلاصه ماشینی:
com سبک فردي به چشم ميآيد: برجسته سازي مفاهيم و مضامين که عمـدتا شـامل مضـامين رمانتيـک و عشق و عواطف شخصي است ، استفاده از واژه هاي نشاندار(کاربرد افعال و وازگان عيني جهت انتقـال پوياي و تحرک به مخاطب ، کارکرد رنگ ها بـه عنـوان نمـاد برخـي از حـالات و روحيـات ، کـاربرد واژگان امروزي )، استفادة از عناصر بلاغي بکر و تـازه کـه نشـانۀ طبـع خـلاق نـادر نـادرپور اسـت از ويژگيهاي بارز سبکي شعر او به شمار ميروند که در عين سادگي و رواني بيان شـده و بـه مخاطـب عرضه گشته است .
به هر حال هر کدام از اين تکرارها در شعر نادر نادرپور علاوه بر برجسته سازي و نوعي هنجار گريزي، بيانگر تأکيـد وي بر موضوع خاصي نيز ميباشد به عنوان مثال در سرودة زير، تکـرار صـامت «گ »، تکـرار واژة «شب »، قيد «هرگز» و جملۀ «من مرغ کور جنگل شب بودم » در آن فضاي ديکتاتوري نمـادي از جامعۀ مأيوس و سست دورة پهلوي است که نادرپور آن را توصيف کرده است : من مرغ کور جنگل شب بودم / بـاد غريـب ، محـرم رازم بـود / چـون بـار شـب بـه روي پـرم ميريخت / تنها به خواب مرگ نيازم بود / هرگز ز لابه لاي هزاران برگ / بر من نميشکفت گل خورشيد / هرگز گلابدان بلور ماه / بر من گلاب نور نميپاشيد/ من مرغ کور جنگل شـب بودم / برق ستارگان شب از من دور / در چشم مـن کـه پـردة ظلمـت داشـت / فـانوس دسـت رهگذران بي نور/ من مرغ کور جنگل شب بودم / در قلب من هميشه زمستان بود/ رنگ خزان و سايۀ تابستان / در پيش چشم من همه يکسان بود/....