چکیده:
در میان نزاعهای پردامنۀ روششناختی، ایضاح مفهوم «روش علمی» کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در مقالۀ حاضر تلاش کردهام تلقی روشنی از روش علمی ارائه کنم. این تلقی به دو مفهوم «باید و نبایدهای توصیفی» و «اهداف شناختی» گره خورده است. به تبع، این دو مفهوم را به تفصیل بررسی نموده و مورد بحث قرار دادهام. در بخش بعد، رابطۀ میان منطق و روش علمی را توضیح دادهام؛ طبق تلقی ارائهشده در این مقاله، تفاوت اصلی منطق و روشِ علمی به گسترۀ هدف شناختی آنها برمیگردد. منطق شرط لازم هر نوع شناختی است، امّا روشِ علمی شرطِ حصول شناخت در حیطهای خاص است. سپس در باب رابطۀ روش علمی و اخلاق بحث کردهام و رابطۀ میان منطق، اخلاق و روشِ علمی توضیح داده شده است. سرانجام، برخی لوازم تصویر ارائهشده از روش در حوزۀ علوم اجتماعی پیگیری شده است.
Amongst longstanding, and sometimes vexing debates around the scientific method, the explication, and analysis of the concept of method received scant attention. In this paper, I have tried to suggest a clear account of the method. My proposed account is closely tied to the concepts of “descriptive ought/ought not” and “cognitive purposes”. In consequence, I have pinned down these two concepts. In the next section, I have indicated how logic is related to the scientific method. According to my suggestion, the logic differs from the scientific method in that the former fulfills a more general and comprehensive cognitive purpose than the latter. Logic is a precondition for gaining any sort of knowledge, that is, knowledge as such. On the contrary, the scientific method is required to obtain proper knowledge in a specific domain. Then, I have considered the sorts of relation there might be between ethics and the scientific method. In the last section, I have got into considering what my suggestions yield to when applied to social science.
خلاصه ماشینی:
در اینجـا در بـاب طبیعـت ایـن وابسـتگی و توقف نمیتوان به طور تفصیلی بحث کرد و تنها به صورت مختصر میتـوان بـه انـواع ایـن توقف اشاره کرد: الف - ملازمۀ ضروری (ضرورت تحلیلی و وصفی): به عنوان مثال ، اگـر ماننـد برخـی (مثلاً: ٥٤-٥٠ :٢٠١٢ ,Papineau)، معتقد باشیم صدق های هندسۀ اقلیدسی- و یـا هـر دسـتگاه تماماً اصلِ موضوعی غیروابسته به تجربـه -، صـدق هـای تحلیلـی (analytic truths) هسـتند، در این صورت ، قواعد روشی ما بیان گر ملازمه هایی ضروری و تحلیلی هستند.
موضع متافیزیکی شخص با توجه به پاسخ او بـه پرسـش هـایی نظیــر پرســش هــای زیــر متفــاوت خواهــد بــود: آیــا مــیتــوان معرفــت پیشــین را در متافیزیک پذیرفت ؟ شـهود در متافیزیـک چـه جایگـاهی دارد و اساسـاً بـه چـه معناسـت ؟ آزمایش فکری در متافیزیک (و یا حّتی فیزیک ) چه نقشی ایفاء میکند؟ از برهان و منطق بـه چه نحو میتوان در متافیزیک استفاده کرد؟ تحلیل و بازتعبیر (paraphrase) به چه معناسـت ؟ و داده های علم تجربی چه جایگاهی در این دانش دارنـد ١١؟ بـه هـر حـال ، اینکـه شـناخت موضوعی خاص متوقف بر چه امـوری اسـت (روش شـناخت موضـوع )، وابسـته بـه فهـم متافیزیکی ما از موضوع است و اینکـه بـه لحـاظ متـافیزیکی چـه تعبیـری از یـک واقعیـت (موضوع مورد مطالعه ) ارائه کنیم ، تا حـدّی وابسـته بـه دیـدگاه هـای فرامتـافیزیکی و روش موردقبول ما این حوزه است .