چکیده:
مهدویتپژوهی بهعنوان یک حوزۀ مطالعاتی، موضوع، مبانی، اهداف و مسائل خاص خود را دارد. مسائل مهدویتپژوهی، مقولاتی است که از عوارض ذاتی موضوع (مهدویت) بحث میکند؛ مانند انتظار، غیبت، ظهور و غیره. حوزۀ مطالعاتی مهدویتپژوهی به جهت بهرهمندی از وسعت موضوعی و کثرت و تنوع مباحث، به روشهای مختلف برای اثبات و توجیه مسائل نیاز دارد. مسائل مهدویتپژوهی مبتنی بر نوع نگرشی که برای تبیین و تفسیر آنها به کار گرفته میشود، با استفاده از روشهای مختلفی توجیه میگردند. مسائل مبتنی بر نگرش هستیشناختی با روش عقلی توجیه میشوند؛ برای اثبات مسائل مبتنی بر دینشناختی از روش نقلی ـ روائی بهره گرفته میشود؛ توجیه مسائل مبتنی بر نگرش تاریخی به روش نقلی ـ تاریخی نیاز دارد و مسائل مبتنی بر نگرش وجدانی نیز با بهرهگیری از روش فطری اثبات میشوند. بهطور کلی حوزۀ مهدویتپژوهی به جهت تنوع و تکثر مسائل و چند تباری بودن آنها با روشهای گوناگونی سامان مییابد که چنانکه گفتیم یکی از آنها، روش فطری است. فطری بودن مهدویت با دو رویکرد انسانی و دینی توجیه میشود؛ رویکرد انسانی که از گرایشها و خواستههای درونی و قلبی بشر بر میخیزد و رویکرد دینی، همان گزارشهایی است که از آیات و روایات استنباط میشود.
خلاصه ماشینی:
بر این اساس، فطرت و امور فطری عهده دار اثبات مقولۀ مهدویت بهعنوان یک گرایش وجدانی و عمومی هستند (جوادی آملی، 1389: 18) و همچنین بهسبب کلّیت و ضرورت آن در عالم هستی، عقل و قواعد عقلی عهده دار توجیه آن میباشند.
از این عبارت میتوان استنباط کرد که مقولۀ منجیگرایی، فطری است و نیز از آنجا که مقولۀ منجیگرایی بهصورت یک گرایش در نهاد همۀ انسان ها وجود دارد، در قالب عقل عملی توجیه پذیر خواهد بود.
علمِ شهودی و حضوری که بعد از مرحلۀ معرفت فطری شکل میگیرد، همان مرحلۀ کمالیافته و روشنتر شدۀ بینش فطری است، مقولۀ مهدویت مانند همۀ مقولات فطری دیگر ابتدا در قالب معرفت فطری بهصورت کلی و مبهم برای بشر نمایان میشود و در ادامه بشر این معرفت فطری را که در قالب شاخصۀ نجاتخواهی و نجاتشناسی بروز میکند، بهنحو درونی مشاهده کرده و حضور آن را درک میکند که این مرحله، یعنی مشاهده و درک درونی، همان مرحلۀ شکوفا شدۀ معرفت فطری است که علم شهودی و حضوری نامیده میشود.
اما علم شهودی و حضوریای که دربارۀ معارف مهدویتپژوهی مطرح است و زمینهساز توجیه و تصدیق گزارههای نظری مهدویتپژوهی میباشد به این صورت قابلتبیین است: صلحطلبی و نجاتخواهی در طول تاریخ درون همۀ انسانها با همۀ اختلافات پیرامونی بهعنوان یک خواستۀ فطری وجود داشته و دارد و همۀ انسانها به این حس درونی بینش و آگاهی کلی دارند که این بینش و آگاهی کلی در قالب علم شهودی و حضوری کاملتر و روشنتر میشود.