چکیده:
در قرون متاخر پیشرفت علوم انسانی، بهویژه در حوزه روانشناسی، سبب شناخت بیشتر از
روان انسان شدهاست. یکی از نظریههای جدید در روانشناسی، نظریة پذیرش و تعهد است.
این نظریه شش اصل دارد که اصل دوم آن ناهمجوشی شناختی است که به معنای حقیقی و
عینی در نظر گرفتن افکار است، در حالی که ممکن است افکار منطبق بر حقایق جهان بیرون
از ذهن انسان نباشند. مولوی در مثنوی معنوی به این خحطای شناختی اشاره کردهاست؛ همان -
طور که رویکرد اکت بر تاثیر چارچوبهای زبانی در قضاوت» نگرش و عکسالعمل انسان
به پیرامون و حتی پدیدههای درونی و روانیاش تاکید دارد، مولوی نیز به تاثیر زبان در
قضاوت انسان آگاه است و در داستان طوطی و بقال این موضوع را به تصویر کشیدهاست و
نتایج حاصل از این دیدگاه و اشتباه را نیز بیان کردهاست. در این پژوهش این موارد استخراج
و به روش تحلیل محتواء تحلیل روانشناختی شدهاند. نتایج این پژوهش نشانمیدهد از نظر
مولوی نیز مانند دیدگاه نظریة پذیرش و تعهد، بین افکار انسان و حقایق بیرونی ناهم جوشی
وجود دارد و این موارد را از طریق تمثیل نشانمیدهد.
خلاصه ماشینی:
مولوي در مثنوي معنوي به اين خطاي شناختي اشاره کرده است ؛ همان - طور که رويکرد اکت بر تأثير چارچوب هاي زباني در قضاوت ، نگرش و عکس العمل انسـان به پيرامون و حتي پديده هاي دروني و روانـياش تأکيـد دارد، مولـوي نيـز بـه تـأثير زبـان در قضاوت انسان آگاه است و در داستان طوطي و بقال اين موضوع را به تصوير کشـيده اسـت و نتايج حاصل از اين ديدگاه و اشتباه را نيز بيان کرده است .
منتظر و همکاران در تحقيقي با عنوان «غنيسازي روش درماني مبتني بر پذيرش و تعهد با استفاده از آموزه هاي اسلامي و عرفاني» به روش توصيفي و تحليلي با گردآوري اطلاعات از قرآن کريم ، روايات و منابع عرفاني و روان شناسي بر اساس رويکرد پذيرش و تعهد پرداختـه و به اين نتيجه دست يافته اند که تسليم بودن در برابر مشيت خداوند يعني بودن با جهان هستي 1 Stephen Hayes 2 ACT همان گونه که هست و رضايت از پذيرش هرآن چه پيش آمده فقط بدان جهت کـه از طـرف معبود و معشوق است که اين نکته فراوان در سخنان امامان و اولياء ما متجلي است ، بـا اصـول بنيادي اکت يعني پذيرفتن آگاهانه و فعـال تجربيـات نـامطلوب درونـي همـاهنگي دارد.
اين مسئله به اين معنا نيست که واژه هاي وصفي واقعيت را به طور کامل در بر ميگيرد؛ براي مثال ، آن صندلي که شخصي با جزئيات توصيف مـيکنـد بـاز هـم دقيقـاً آن شـي نيسـت کـه شخصي ديگر ادراک ميکند؛ بلکه صرفاً دلالت بر اين دارد که زبان قضاوت گرانه قراردادي است ؛ يعني اساس مطلقي در دنياي واقعي ندارد (فلکسمن و همکاران ، ١٣٩٤: ٤٤).