چکیده:
زمینه و هدف: مدرنیسم یکی از مهمترین مکتبهای ادبیات داستانی معاصر است. مهمترین نقطۀ افتراق و جدایی مدرنیسم از مکاتب قبلی، بویژه رئالیسم و ناتورالیسم، خزیدن در دنیای درون است. نویسندۀ مدرنیسم بجای روایت کردن رویدادهای بیرونی، تحولات روحی روانی شخصیت اصلی داستان را رصد میکند و بنمایش میگذارد و با نقض ساختار روایی خطی و با استفاده از تکنیکهایی چون سیلان روایت و تکثر راوی، روایت را به کلافی درهمتنیده و پیچیده از خاطرات تبدیل میکند. در این مقاله مهمترین شگردهای مدرنیستی در مجموعه داستان «سمت تاریک کلمات» اثر حسین سناپور بررسی و تحلیل میشود.
روش مطالعه: روش تحقیق در این مقاله، توصیفی- تحلیلی است و دادهها بصورت کتابخانهای گردآوری و سپس با استفاده از تکنیک تحلیل محتوا، تجزیه و تحلیل شدهاند.
یافتهها: مدرنیسم بعنوان یک طرز فکر و مکتب، با تغییر در فلسفه و محتوای ادبیات، موجب ایجاد یک دیدگاه و جهانبینی نوین شد و دنیای تازهای را به انسانها معرفی کرد. نسبی دانستن واقعیت، اصالت فرد، تغییر در اصول اخلاقی و گسترش پوچانگاری از برجستهترین دیدگاههای مدرنیسم بود که به ادبیات راه یافت. علاوهبرآن تغییر در عناصر داستانی و شیوه های مختلف روایت، یکی دیگر از تغییرات ادبیات مدرن بود. مدرنیسم بنوبۀ خود روی نویسندگان ایرانی نیز تاثیر گذاشت و باعث بوجود آمدن آثاری در این زمینه شد. جریان داستاننویسی مدرن در ایران، در اواخر دهۀ شصت شکل گرفت.
نتیجهگیری: در مجموعه داستان «سمت تاریک کلمات» نویسنده به گسستن نظم زمانی رویداد علاقۀ بسیاری دارد و روایت یکخطی در آن بندرت دیده میشود. این داستانها از تکنیکهای گوناگونی برای برهم زدن نظم و روایت خطی و علت و معلولی داستان و ایجاد گسست در داستان بهره بردهاند. گسستهای روایتی گاه ازطریق نقل قول یا فصلبندی انجام میشود و گاه نتیجۀ بیماریهای روانی راوی یا سیلان ذهنی تداعی معانی اوست. گسست در راویتها گاه با استفاده از سیلان ذهنی و هذیانی، روندی تند دارد و گاه روند آن براساس تداعی معانی کند و آرام است. ابهام در این مجموعه داستان مقولۀ ظریفی است. شکل هذیانی و سیلانی داستانها، تغییرات سریع زاویۀ دید، آوردن تداعیهای ذهنی و اندیشهها بدون مقدمه و توضیح در میان کنشها، ادغام یا اختلاط خاطرات راوی در یکدیگر و مشخص نبودن طرح روایت در میان سیل خاطرات، باعث ایجاد ابهام در داستانها شده است.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: Modernism is one of the most important schools of contemporary fiction. The most important point of differentiation of modernism from previous schools, especially realism and naturalism, is crawling in the inner world. Instead of narrating external events, the author of modernism observes and displays the psychological developments of the main character of the story. Converts memories. In this article, the most important modernist techniques in the collection of stories "samte tarike kalemat" by Hossein Sanapour are examined and analyzed.
METHODOLOGY: The research method in this article is descriptive-analytical and the data are collected as libraries and then analyzed using content analysis technique.
FINDINGS: Modernism as a way of thinking and school, by changing the philosophy and content of literature, created a new perspective and worldview and introduced a new world to human beings. The relativism of reality, the originality of the individual, the change in moral principles, and the spread of absurdity were among the most prominent views of modernism that found their way into literature. In addition, the change in narrative elements and different narrative styles was another change in modern literature. Modernism, in turn, influenced Iranian writers and created works in this field. The flow of modern fiction in Iran was formed in the late sixties.
CONCLUSION: In the story series "samte tarike kalemat", the author is very interested in breaking the chronological order of the event and one-line narration is rarely seen in it. They have taken advantage of the break in the story. Narrative breaks are sometimes made through quotations or chapters, and sometimes the result of the narrator's mental illness or mental flow is associated with his meanings. The rupture in the narrations sometimes has a fast process using mental and delusional flow and sometimes its process is slow and calm based on the association of meanings.
Ambiguity in this collection of stories is a delicate category; It has caused ambiguity in the stories.
خلاصه ماشینی:
و همچنين در داستان «بگذار همينطور ادامه پيدا کند» راوي ذهنيات همسرش را با قرار دادن آن در گيومه ، بيان ميکند: «فکر کرده بود «اگر من کسي هستم که ميشود يک جايي برش داشت و با خود برد و جايي ديگر پياده اش کرد و رفت ، چرا ظاهرم طور ديگري باشد؟» (همان : ص ٦١).
در سطور بالا مشخص نيست راوي اين جملات را در حين قراري که با فرحناز داشته زده است ، يا در عالم رؤيا و در حين گوش دادن به جملات دوستش از پشت تلفن ؟ در داستان «با تو حرف ميزنم ، با تو» مردي که با تلويزيون و مجريان برنامه هاي مختلف تلويزيوني شبکه هاي مختلف ، در حال صحبت است ، هنگام سخن گفتن با تلويزيون به ياد همسرش ميافتد: «کاش بلد بودي ظرف هم بشوري.
در داستان «خيابانهاي نيمه شب » اگرچه مرد با صداي تلفن زني که مزاحم او شده و او را از خواب بيدار کرده بيدار ميشود و با او هم صحبت ميشود ولي خواننده نميداند که آيا اين زن ، همان همسر سابق مرد بوده است يا خير؟ در داستان «کابوس بيداري» راوي در عالم خواب و خيال به ياد خاطراتي ميافتد که با زني داشته است ، ولي خود نيز تشخيص نميدهد او چه کسي است ، حتي از اينکه از همسرش طلاق گرفته يا در آينده (بعد از خواب و خيال ) طلاق خواهد گرفت ، مردد است : «حالا خوابم لابد.