چکیده:
دولت هژمون معمولاً نظم هژمونیکی را در راستای دستیابی به منافع خود ایجاد و سعی در حفظ آن دارد. بنابراین، ممانعت از وقوع جنگهای اصلی و مرکزی تبدیل به مهمترین هدف دولت هژمون در نظم هژمونیک میشود. در تقابل با دولت هژمون، قدرتهای نوظهوری قرار دارند که با توجه به متغیر رضایت، نقش، ایدئولوژی و تحولات قدرتی و نقشی که تجربه میکنند، سعی در ایجاد نظمهای منطقهای منطبق با اصول و قواعد مورد نظر خود دارند و چالشی برای نظم هژمونیک هستند. سوال این مقاله عبارت از این است که راهبردهای قدرتهای نوظهور در نظم هژمونیک مبتنی بر چه اصول و مبنایی است؟ در پاسخ به این سوال و با توجه به مفروض پویایی قدرت و تأثیر متغیر نقش و رضایت بر طراحی راهبردهای بازیگران در نظام بینالملل، این فرضیه مطرح میشود که نزدیکی قدرتهای نوظهور با هژمون منجر به تغییرات نقشی در رفتارهای بازیگران و این خود منجر به الگوهای رفتاری تعارضی در روابط با هژمون و کمشدن شکاف قدرتی منجر به اتخاذ سیاستهای تجاوزگری و چالشگری بازیگر نوظهور ناراضی میشود. این پژوهش با تمرکز بر نظریههای چرخه قدرت، ثبات هژمونیک و گذار قدرت، سعی در تبیین راهبردهای قدرتهای نوظهور در نظم هژمونیک دارد.
The hegemonic state usually creates and maintains a hegemonic order in order to achieve its interests. Thus, preventing major and central wars has become the most important goal of the hegemonic state in the hegemonic order. In contrast to the hegemonic state, there are emerging powers that, according to the variables of satisfaction, role, ideology and power developments and the role they experience, try to create regional order in accordance with their principles and rules and are considered as a challenge to the hegemonic order. The question of this paper is what principles are the main strategies of emerging powers in the hegemonic order? In response to this question, and considering the assumption of power dynamics and the effect of role and satisfaction variables on the design of actors strategies in the international system, it is hypothesized that the proximity of emerging powers to hegemony leads to role changes in actors behaviors and this leads to contrastive behavioral patterns and seizing the power gap will lead to the aggressive and challenging policies of the dissatisfied emerging actor. This study tries to explain the strategies of emerging powers in the hegemonic order by focusing on the theories of power cycle, hegemonic stability and power transition.
خلاصه ماشینی:
سوال اين مقاله عبارت از اين است که راهبردهاي قدرت هاي نوظهور در نظم هژمونيک مبتني بر چه اصول و مبنايي است ؟ در پاسخ به اين سوال و با توجه به مفروض پويايي قدرت و تأثير متغير نقش و رضايت بر طراحي راهبردهاي بازيگران در نظام بين الملل ، اين فرضيه مطرح مي شود که نزديکي قدرت هاي نوظهور با هژمون منجر به تغييرات نقشي در رفتارهاي بازيگران و اين خود منجر به الگوهاي رفتاري تعارضي در روابط با هژمون و کم شدن شکاف قدرتي منجر به اتخاذ سياست هاي تجاوزگري و چالش گري بازيگر نوظهور ناراضي مي شود.
در چنين شرايطي، اگر هژمون قادر به پاسخ به اقدامات چالش گر نباشد، دولت هاي ضعيف اقناع ميشوند که در بلندمدت نمي توانند به قدرت هژمون براي حفظ امنيت و بقاي خود تکيه کنند و با ادامه اين روند، ممکن است بعضي از بازيگران به سمت قدرت چالش گر متمايل شوند و نظم هژمونيک با چالش و افول مواجه شود.
در مرکز مباحث رويکرد مارکسيستي و نئومارکسيستي، مکتب نظام جهاني( ;٢٠٠٣ ;١٩٩٠ ;٢٠١١ ,Wallerstein Hapkins and Wallerstein, 2016; Chase-Dunn and Podobnik, 1998; Bousquet, 1980; ;١٩٨٤,Bergesen)، در مرکز مباحث رويکرد مطالعات صلح ، مکتب چرخۀ قدرت ( ,Wirght 1983; Toynbee, 1987; Modelski, 1978; Thompson, 1988; Rasler and Thompson, ;١٩٨٩) و در مرکز مباحث رويکرد رئاليستي، مکتب گذار قدرت ( Kugler ;١٩٨٥,Organski ١٩٨١ ,Gilpin ;١٩٨٠ ,Doran and Parsons ;١٩٨٩ ;١٩٨٠ ,and Organski) به تبيين نظم هژمونيک ميپردازند.
J. (2001) Capitalism and World (dis)Order, Review of International Studies, 27(5).
(1996) Power Parity, Commitment to Change, and War. International Studies Quarterly, 40(2).
(2010) The Role of Great Power War in the Rise of Hegemons: a Study of Dutch Hegemonic Ascent in the Modern World-System (Doctoral dissertation, Stellenbosch: University of Stellenbosch).