چکیده:
توسعه مصادیق و قلمرو جرایم بدون بزهدیده در سیاست جنایی کشورها از آنجا که میتواند به مبانی فکری و نگرش هر جامعه در ایده بیطرفی یا کمالگرایی مرتبط باشد، از مباحث قابل توجه در تحلیل عملکرد رفتاری دولتها در جرمانگاری یا جرمزدایی برخی رفتارها است. در این پژوهش، صرفنظر از مبانی توجیهی جرمانگاری و جرمزدایی این جرایم و بدون جانبداری از این لحاظ در صدد شناسایی نقش پذیرش ایده بیطرفی یا کمالگرایی در توسعه قلمرو کیفری دولتها و دامنه جرمانگاری آنها هستیم. لذا پس از تبیین مفهوم ایده بیطرفی و کمالگرایی و بازشناسی مختصر جرایم بدون بزهدیده، ارتباط این دو مفهوم با یکدیگر و تأثیر یک رویکرد سیاسی در ساختار جرمانگاری یا جرمزدایی رفتارها توضیح داده میشود. نویسندگان مقاله با شناسایی ارکان و مبانی جرم-انگاری، نظامهای حاکمیتی را در دو طیف کمالگرایی محض تا بیطرفی کامل یا در بازههای میان این دو طیف قرار دادهاند که قرار گرفتن در نزدیکی هریک از این دو بازه، تأثیر در توسعه یا کاهش جرایم به خصوص جرایم بدون بزهدیده خواهد داشت.
Expanding the scope of victimless crimes in criminal policy Since it can be linked to the intellectual foundations and attitudes of any society in the idea of neutrality or perfectionism, are significant issues in analyzing the behavioral behavior of states in criminalizing or decriminalizing certain behaviors. In this study, regardless of the justification and criminalization of these crimes, we seek to identify the role of acceptance of the idea of impartiality or perfectionism in the development of the criminal jurisdiction of states and their scope.Therefore, after explaining the concept of neutrality and perfectionism, and a brief recognition of the crime of victimless crimes, the relationship between these two concepts and the impact of a political approach on the structure of criminalization or criminalization of behavior is explained.By identifying the foundations of criminality, the authors have put countries into two spectra of pure perfectionism to complete neutrality or in the intervals between the two spectra, the proximity of either of these to influence the development or reduction of crime. Especially crimes without a victim
خلاصه ماشینی:
با توجه بــه تعیین مؤلفه هایی در شناســایی دولــت همچون مشــروعیت ، حاکمیت قانون، شهروندی، استفادٔە انحصاری از ابزار خشونت و قدرت که بنا به نظریات ماکس وبر، ارکان دولت را تشکیل میدهند و نقش شهروندان به عنوان مهم ترین مؤلفه ، این وظیفه را برای حکومت ایجاب میکند که حقوق بنیادین اشخاص را مورد حمایت قرار دهد و تدوین قوانین و اجرای سیاست های دولت در قبال شهروندان باید به گونه ای باشد که حاکمیت قانون در جهت منافع و مصالح شخص در جامعه و حفظ آزادیهای اساســی وی استمرار یابد؛ به ویژه آنکه در استفادٔە انحصاری دولت از ابزار خشــونت و قدرت و ظهور اصل قانونیبودن جرم و مجازات، نگاه دولت و اعمال این رکن با جرمانگاری افعال و رفتار، موجب سلب یا تضییع حقوق بنیادین شخص نشود.
در مقابل ، چنانچه اعمال و رفتار فردی در جامعه ، هیچ گونه آســیب یا ضرری برای دیگر افراد جامعه نداشته باشد و حتی تأثیری بر حقوق دیگران وارد نسازد و به قولی، رفتار و عمل یک شخص فاقــد آثار مخرب و زیانبار برای دیگری باشــد، با توجه به اصل لاضــرر و نگاه رویکرد بیطرفی دربارٔە برداشــت های شخص از سعادت و خیر نســبت به اعمال خود و عدم مداخله دولت در این برداشت ها، گذاشتن عنوان بزه بر این عمل یا جرمانگاری آن، توجیه مبتنیبر منطق حقوقی ندارد و مشروعیت اقدامات دولت در تلاش بر جرمانگاشتن این عمل و مجازات آن را در ابهام قرار میدهد.