چکیده:
بحث از هنر ارزشی و غیر ارزشی، مقولهای پردامنه و دیرپا در فلسفه هنر، مطالعات فرهنگی و علم الاجتماع است و ناخواسته صحبت از نسبت فرم و معنا، چیستی امر زیبا و زیباشناسی هنر، نسبت هنر، ایدیولوژی و دین را به میان میکشد. ظهور ایده «هنر برای هنر» در قرن نوزدهم که ریشه در زیبایی شناسی کانت داشت، آغاز مواجههای نو با «هنر متعهد به ارزش» یا «هنر ارزشی» بود و اساس سنت هنری گذشتگان را به نقد میکشید. در این مقاله پس از تعریف و تدقیق مفاهیم اولیه و بررسی پیشینه تاریخی مسیله، به زمینههای معرفتی و غیر معرفتی شکلگیری ایده «هنر برای هنر» اشاره کرده و امکان و بایستگی تعهد یا عدم تعهد هنر به ارزش را در سه ساحت تحققی و تاریخی، نظری و فلسفی، و مطالعه ذیل گفتمان دینی مورد بررسی قرار دادهایم. در نتیجه با ارایه ادله و بررسی مدعیات مشخص شد که نه تنها وجود هنر ارزشی به لحاظ امکان و تحقق غیرقابل انکار است و در گفتمان دینی نیز تنها این سنخ از آفرینش هنر به رسمیت شناخته شده است، بلکه خلق اثری که تماما ملتزم به ایده هنر برای هنر باشد، ممکن نیست و هنر ناگزیر از تعلق به ارزش- به معنای جامعه شناختی آن- است. در بخش پایانی مقاله نیز پس از اثبات امکان هنر ارزشی، نظر دین در باب ارزشمندی ذاتی هنر بازگویی شده است.
The discussion of value and non-price art is one of the controversial issues in art studies with theoretical background. There are three points of view about art and value; some believe that art is fundamentally disadvantaged, while others consider the introduction of the concepts of value and art to be inappropriate in terms of art, and they honor every art, while others are the only ones who are committed to value. In this article, after defining and defining the basic concepts, we examined the historical background of the art of non-profit scholarship and it became clear that the idea of non-communist art was the origin of the epistemic and unconscious fields that are not located in our intellectual-cultural ecosystem. Consequently, we have shown that we can not only deny the possibility of worthless art, but that it is not possible to articulate art without any value (in the sense of sociology). In the final section of the paper, we argued that the value of art about its inherent utility and utility was proved.
خلاصه ماشینی:
در نگاه متعهدانه به هنر، چون جوهره هنر، تعالي و تعهد دانســته ميشــود، هنر- صــرفا- خلق شـده براي خود هنر را دو گونه تفسير ميکنند: الف ) هنري که علي رغم ادعاي غير متعهدانه اش در باطن به ارزشــي- هر نوع ارزش- متعهد اســت ؛ گو اينکه هنرمند براي خلق اثر هنري، امري را بر امري ديگر ترجيح مي دهد و مســتترا نشــان مي دهد که داراي ارزشهاي دروني اســت ؛ تا آنجا که حتي انتخـاب يـک فرم هنري و ترجيح آن بر فرم ديگر، چنـانچـه تحليـل شــود، خود مؤيد وجود پيش فرضهاي ارزشـي قلمداد ميشــود و ناگزير بايد پذيرفت هنرمند هميشــه پيش از آنکه اثري را بيافريند، دســت به يک انتخاب بر مبناي يک ارزش زده اســت .
اما آيا غايتي که مدافعان اصالت هنر براي هنر قـايـل انـد، چون عـاريبودن از هر نوع پيام، برائت از مفيدبودن و زيبابودن صــرف و محض و امثال آن ، خود نوعي هدف جهت بخش نيسـت و غايت تلقي نمي شود و آيا اساسا مي توان «غـايت » را که عنصــر انســجامبخش هر فعل ، از جمله آفرينش هنري اســت ، خلع کرد و ناديده گرفت ؟ به تعبير هربرت ريد «هنر کوشـشي است براي آفرينش صور لذتبخشي که حس تشخيص زيبايي ما را ارضا کند و اين حس وقتي راضي ميشود که ما نوعي «وحدت يا هماهنگي» حاصل از روابط صــوري در مدرکات حس خود دريافت کرده باشــيم » (ريد، ۱۳۹۳، ص۲).