چکیده:
حکم اصلی و اولی قتل عمد، قصاص است. یکی از استثنائات این اصل کلی، قتل فرزند توسط پدر است این اندیشه بعد از انقلاب اسلامی به قوانین جزایی راه یافت. از دیدگاه اکثر فقهای اسلامی، حکم مردی که فزرند خود را به قتل برساند، با یک درجه تخفیف، از قصاص نفس- که حکم کلی در قتل عمدی است در قرآن کریم نیز بر آن تأکید شده است- به پرداخت دیه و تعزیر تقلیل یافته است. برای این حکم در فقه اسلامی دلایل متعددی ذکر گردیده و به روایاتی نیز استناد شده است که از نظر اصولی از اعتبار زیادی برخوردارند. دیدگاه فقهای اسلامی در این مورد متفاوت است؛ عدهای از فقها که اکثریت فقهای امامه را شامل میشوند، با حکم معافیت پدر موافق بوده، و مبنای موافقت خود را دو حدیث امامان معصوم(ع) و البته بعضاً دلایل عقلی برای حکم بیان کردهاند. از سوی دیگر مخالفان نیز با استناد به حکم کلی قصاص در قتل عمد، پدر و جد پدری را مصداقی از حکم کلی میدانند و به قصاص ایشان حکم میدهند.
The main and first sentence of murder is retribution. One of the exceptions of this general principle is the murder of a child by father. This idea entered criminal law after the Islamic Revolution. From the point of view of most Islamic jurists, the sentence of a man who kills his son is reduced by a degree of discount from retaliation- which is the total sentence in murder emphasized in the Holy Qur'an- to the payment of blood money and ta'zir. In Islamic jurisprudence, several reasons have been mentioned for this sentence and narrations have been cited that have a great deal of validity in terms of principles. The view of Islamic jurists on this issue is different; Some of the jurists, who include the majority of the Imam's jurists, have agreed with the sentence of the exemption of the father, and have stated the base of their agreement on the two hadiths of the Infallible Imams (AS) and, of course, some rational reasons for the sentence. On the other hand, the opponents, citing the general sentence of retaliation in murder, consider the father and paternal grandfather as an example of the general sentence and sentence him to retaliation.
خلاصه ماشینی:
از ديدگاه اکثريت فقهاي اسلامي حکم مردي که فرزند خود را به قتل برساند، با يک درجه تخفيف از قصاص نفس که حکم کلي در قتل عمدي است و در قرآن کـريم نيـز بـر آن تأکيد شده است به پرداخت ديه و تعزير تقليل يافته است بر اين حکم در فقه اسـلامي دلايل متعددي ذکر شده است و روايات چندي نيـز بـه عنـوان مبـاني ايـن حکـم مـورد استناد قرار گرفته اند که البته از اعتبار بسياري از نظر اصـولي برخوردارنـد(کارگر، ١٣٨٤: ٦).
يکي از قواعـد مسـلم فقـه شـيعه کـه مـورد قبـول جمهور فقهاي اهل سنت نيز ميباشد عدم قصاص پدر و جد پدري در صورت قتل فرزنـد است که مستند به منابع فقهي بوده و در قانون مجازات اسلامي به عنوان يکـي از موانـع قصاص آورده شده ، و در واقع مانعي در ثبوت قصاص نفس اسـت .
در مواقع سختي، اگر دختري بر دختران متعدد خـانواده افزوده ميشد امکان داشت که نوزاد بي گناه را رها کنند تا در سـرماي شـب بميـرد يـا خوراک گرازان طعمه طلب شود(دورانت ، ١٣٦٥: ٨٥٧) عمده دلائل فرزندکشي عبارت است از: بررسي فقهي و حقوقي فرزندکشي با نگاهي به آموزه هاي قرآني بيماري رواني والدين يا يکي از آن ها نامشروع بودن کودک و در نهايت کشتن وي به منظور مخفي نگاهداشتن يک رابطه آزاد و پنهاني توسط مادر درگيريهاي خانوادگي ميان والدين که منجر به فرزندکشي ميگردد فقر و نگراني ناشي از آن نسبت به آينده کودکان / فرزندفروشـي نيـز يکـي از ديگـر دلائلي است که با توجيه نمودن فقر صورت ميگيرد ناقص الخلقه / معيوب بودن کودک که نگهداري از وي براي والدين دشوار بوده و يـا يأس و نوميدي از آينده چنين کودکي که قدر متيقن ريشه در عدم وجود حمايـت هـاي قانوني، دولتي و فقدان مؤسساتي که به منظور حمايت و کمک رسـاني بـه ايـن گـروه از خانواده ها دارد تعصباتي که داشتن فرزند دختر را ننگ دانسته و منجر به دخترکشي ميشود سوء ظن پدر نسبت به (نامشروع ) بودن فرزندش جنون هاي آني به واسطه فشارهاي عصبي وارده بر والدين و در نهايت فـرو ريخـتن آستانه تحمل و کشتن فرزند به دلائلي همچون نافرماني، گريه بيش از حـد کـودک و يـا بيش فعال بودن او(blogfa.