چکیده:
هدف این پژوهش مطالعه سیاستهای سینمایی بعد از انقلاب اسلامی با محوریت سینمای ملی است و سؤال مقاله حاضر این است که سیاستگذاریهای سینمایی در ایران چگونه سینمای ملی را رشد و تکوین داده است؟ بدین منظور، هفت شاخص سینمای ملی از نظریه سوزان هیوارد مبنا قرار میگیرد. یافتهها نشان میدهد که سیاستهای سینمایی در ایران بیشتر به ترتیب معطوف به شاخص های «قوانین و دستورالعملها»، «روایت» و «ژانر» است. به شاخصهای «ستاره به عنوان نشانه»، «ریخت و ژست شناسی» کمتر توجه شده و شاخص «سینمای مرکزی و سینمای حاشیه» در حاشیه مانده است. بدین ترتیب نتیجه میگیریم که در سیاستهای سینمایی بعد از انقلاب 57 به شاخصهای سینمای ملی کمتر توجه شده است. سیاستهای مصوب، سیاستهایی تمرکزگرا و عموماً «نظارتی، هدایتی و حمایتی» هستند و مجال چندانی برای سیاستهای مخاطب-محور و نیز سیاست تفاوت مثل سینمای حاشیهای قائل نیستند.
The purpose of this article is to study the cinema policies after the Islamic Revolution with a focus on national cinema. The main question is to what extent cinema policies in Iran are based on the idea and principle of growth and development of national cinema and have been in line with it? For this purpose, according to Susan Hayward's theory, seven indicators of national cinema are adopted and will be analyzed the cinema policies that are announced and implemented through the policy booklets in each period by the deputy director of cinema. Findings show that these policies are more focused on codes and conventions, narrative and genre, respectively. The lowest indicators were the star as signs, gestural and morphology, and cinema of the center and cinema of the periphery. These findings show that the header of cinematic policies has paid less attention to the characteristics of the national cinema after the Islamic Revolution. Adopted policies are centralist policies and generally "monitoring, directing and advocacy policies", and does not allow much room for audience-centered policies as well as differentiation policies such as marginal cinema.
خلاصه ماشینی:
در دوره هفتم سياستگذاري ، سياست اصلي «حمايت از توليد فاخر و ارزشمند سينمايي و سمعي و بصري » و سياست فرعي «آموزش تکميلي و دانش افرايي نيروهاي موجود سينما و جذب نيروهاي کارآزموده جديد» را ميتوان به عنوان سياست هاي اعمال شده در خصوص شاخص روايت در نظر گرفت که درصدي در حدود ١٥ درصد از سياست هاي اين دوره را شامل ميشود و درنهايت در دوره هشتم ، شاخص روايت با چهار سياست اصلي «تأکيد بر پيام »، «تمرکز بر موضوعات اولويت دار»، «حمايت از تأسيس دفاتر و مؤسسات پژوهش و نگارش فيلم نامه » و «سياست جذب مشارکت نخبگان » موردتوجه و اهميت سياستگذاران اين دوره بوده است که نشان از توجه ويژه به اين شاخص در اين دوره دارد.
همچنين تا حدودي سياست «نمايش مجدد فيلم هاي قديمي و توليدشده در قبل از انقلاب » که باهدف اصلي پر کردن برنامه خالي سالن هاي سينماي کشور و جلوگيري از تعطيلي سالن هاي سينما اتخاذ شده بود را مي توان به نوعي سياست هايي در جهت تقويت اين شاخص در اين دوره در نظر گرفت که حدود ١٥ درصد کل سياست ها را شامل ميشود.
در دوره دوم نيز سياست خاص و مشخص در رابطه با شاخص ژانر ارائه نشده است اما ميتوان دو سياست «پاکسازي و جايگزيني سينماگران جوان به جاي سينماگران قبل از انقلاب » و «سياست تشويق فيلم سازان حرفه اي و آماتور و اشاعه فرهنگ سينمايي متعهد و مردمي از طريق اعطاي جوايز مادي و معنوي» را به عنوان سياست هاي مرتبط و به نوعي اصلي در رابطه با شاخص ژانر در نظر گرفت .