چکیده:
در میان داستانهای شاهنامة فردوسی، «پادشاهی اسکندر» یکی از بحث برانگیزترین آنهاست. نام شخصیتها و همچنین سرزمینهایی که در این داستان از آنها یاد میشوند، همگی آنچنان رازگونه در پردهای از ابهام فرو رفتهاند که به سادگی میتوانند گروهی از پژوهشگران را به این باور برساند که این بخش از شاهنامه الحاقی یا دستکم ناهمبستة گزارشهای معتبر تاریخی است.
این مقاله تلاش میکند تا با بررسی تحلیلی داستان پادشاهی اسکندر در مصر و مغرب، به ریشههای بنیادین گزارشهای تاریخی و افسانهای آن دست یافته و آنگاه به شناسایی گروهی از نامها و مکانهایی که چهرهای رازگونه دارند، بپردازد.
خلاصه ماشینی:
همه کشت و بستد حجاز و یمن برای و بمردان شمشیرزن (فردوسی، 1374، ص1436، ب 687) پیاده بیامد ببیت الحرام سماعیلیان زو شده شادکام (همان، ص1436، ب 689) جهانجوی با لشکر راه جویملک بود قیطون بمصر اندرون ز جده سوی مصر بنهاد رویسپاهش ز راه گمانی فزون (همان، ص1436، ب 695- 696) سکندر بدیدار او شاد گشتبمصر اندرون بود یکسال شاه همه گفت بدخواه او باد گشتبدان تا بر آسود شاه و سپاه (همان، ص1436، ب 699- 700) چنانکه در بیتهای بالا دیده میشود، فردوسی نخست از خوشامدگویی و پیشواز مصریها به جای جنگ و ایستادگی در برابر اسکندر میگوید و در پی آن از داستانهای رازگونة قیدافه و همچنین فریان شاه میسراید.
8 زنی بود در اندلس شهریارجهانجوی و بخشنده قیدافه نام خردمند و با لشكری بی شمارز روز بهی یافته نام و کام (فردوسی، 1374، ص1436: ب 701- 702) یکی شارسان کرده دارد ز سنگزمین چار فرسنگ بالای اوی که نستاند آنرا ز چنگش پلنگبرین همنشان نیز پهنای اوی (همان، ص1437: ب 719- 720) یکی پور قیدافه داماد بودبدو داده بود دختری ارجمندکه داماد را نام بد قیدروش بدین شهر و فریان بدو شاد بودکلاهش به قیدافه گشته بلندبدو داده فریان دل و چشم و گوش (همان، ص1439: ب 756- 758) گفتنی است که قنداقه (کنداکه) در زبان از میان رفتة مروعهای عنوان ملکههای حاکم و نیز خواهر پادشاه در تمدّن باستان کوش در جنوب مصر و شمال سودان بوده که به تمدّن نوبیا یا اتیوپی نیز معروف است (The Kingdom of Kush: Handbook, pp.