چکیده:
نظریهپردازی در مباحث معرفتشناختی و کاوش درباره ادراکات نفس انسانی، در حکمت الهی سهم عمدهای را به خود اختصاص داده است. اوج نظریهپردازی در حکمت متعالیه در این راستا، به اثبات برهانی آموزه اتحاد عاقل به معقول منتهی گشته است. مضاف بر تبیین جداگانه این آموزه، در آینه اقامه براهین آن هم میتوان منظور قائلان را مشاهده کرد. حکیم سبزواری با آگاهی ژرف از مبادی هستیشناخت و مبانی نفسشناخت و سایر عناصر دخیل در تثبیت این آموزه به اقامه براهین فشرده و متعدد پرداخته است. یکی از این براهین از طریق خلاقیت نفس نسبت به ادراکات و قیام صدوری آنها به نفس است. وی با فربه دیدن عناصر تثبیتگر مطلوب در آثار صدرالمتألهین کافی دیده، برهان را به اختصار ارایه کند و شرح مختصری راجع به آن با جملات فشردهتر بیان کند. این ایجاز عامل مهم انحراف برخی در فهم مقصود و گام نهادن به میدان معارضه گشته است. بیان برهان و عناصر آن، و بیان گزارههایی که در نقش پشتوانه مستقیم آن است، روایی و استواری این برهان را آشکار ساخته و تعرض را به مصدر آن احاله میکند، نیز شبهه ابطال آموزه اتحاد عاقل به معقول را از طریق عدم وجود دلیل بر آن میزداید.
Associated Professor at Hakim Sabzewari University There has been a big room for theorizing about epistemological issues and studies on human perceptions in divine wisdom. The milestone of this theorizing is the doctrine of unity of intellect and intellectual. Beside to respected arguments, one could see the intention of holders of this doctrine. Hakim E Sabzewari, with all awareness about the epistemological and psychological grounds of it, had tried to advanced a few short arguments for it; one of which is based on self-production of perceptions. For he thought Mulla Sadra put a lot of unnecessary details into the arguments; thus he eliminates what is neglectable. This briefness leads many to deny them. Therefore, restating the details, which are the source that support the argument, proves the validity and authenticity of the argument, and shed a light of the mistakes of deniers.