چکیده:
یکی از شیوههای ادامه حیات اسطورههاء تغییر یافتن آنها به صورت قصه و داستان بویژه قصههای
عامیانه است. در این میان برخی داستانها بیانگر اسطورههای مربوط به طبیعت (باروری) هستند؛
اهمیت این اسطورهها به حدّی است که جیمز فریزر از آنها به عنوان یکی از پایههای بنیادین همه
اساطیر و مهرداد بهار به عنوان یکی از ارکان اصلی اسطورهها یاد میکنند. اسطورههای طبیعت
(باروری)» اسطورههایی هستند که به شیوههای گوناگون با مرگ و رستاخیز طبیعت در پیوند
هستند. در ادبیات فارسی» در ژرف ساخت برخی داستانها میتوان رد پای اساطیر مربوط به
طبیعت و آیینهای باروری را مشاهده کرد که در این مقاله» داستان بیژن و منیژه بر این اساس و به
روش تحلیل محتوایی بررسی شده است. فرض نگارندگان بر این بوده است که در ژرف ساخت
این داستان میتوان رد پای عناصر اسطورههای طبیعت و آیینهای باروری را مشاهده کرد.
براساس این فرضیه و با تحلیل محتوای این داستان قابل تطبیق بودن آن با اسطورة طبیعست و
آیینهای باروری اثبات شده است؛ به گونهای که در این داستان مرگ و رستاخیز طبیعت را که به
صورت نمادین در وجود قهرمان نمود یافته است میتوان مشاهده کرد. علاوه بر این» عناصر
نمادین و کهن الگویی دیگری در این متن وجود دارد که در ارتباط با مضمون اصلی (اسطورههای
طبیعت و باروری) هستند و بر این اساس تحلیل شدهاند.
خلاصه ماشینی:
در خود داستان نيز افراسياب به ديو تشبيه ميشود كه بيارتباط با ژرف ساخت اساطيري آن نيست: بترسم ز بد گوهر افراسيابيكي باد سار است ديو نژندبجنباندش اهرمن دل ز جاي كه بر جان بيژن بگيرد شتاببسي خوانده افسون و نيرنگ و بندبيندازد آن تيغ زن را ز پاي (فردوسي، 1379: 5/59) 5-6- گراز در فرهنگ و اساطير مختلف گراز رمز و نمادي از زمستان است و كشتن آن نماد كشتن زمستان براي آمدن بهار است؛ از جمله در كتاب فرهنگ نگارهاي نمادها در اين مورد ميخوانيم: «گراز يكي از دوازده حيوان تقويم چين است كه كاملاً مخالف مار به شمار ميرود و يك توازن نمادين را نشان ميدهد.
در تحليل ما از اين داستان كه براساس اسطورههاي باروري است گراز نماد سرما و زمستان است كه ميآيد و خورشيد و عناصر مربوط به آن (طبيعت) را از بين ميبرد و بيژن به عنوان قهرمان خورشيدي براي دفع آنها مأمور ميشود و ميكشد و سعي ميكند دوباره خورشيد را به سرزمين روشنايي بازگرداند.
در جاي ديگر اين داستان نيز به درخت سرو اشاره ميشود كه همين مفهوم آگاهي بخشي را دربردارد؛ بيژن بعداز برده شدن به توران و گرفتار شدن، در پيش افراسياب ميخواهد با گفتن دروغي خودش و منيژه را تبرئه كند و در آنجا از خوابيدن در زير درخت سرو و آمدن پري (كه از نيروهاي ناخودآگاهي است) به سراغش و اغواي او صحبت ميكند: از ايران به جنگ گراز آمدمز بهر يكي باز گم بوده را بدين جشن توران فراز آمدمبرانداختم مهربان دوده را...