چکیده:
پژوهش پیش رو به نگرش شهروندان ایرانی به مجازات مرگ می پردازد و به این پرسش که چه چیز تعیین کنندهی نگرش افراد به این مجازات است. از میان پاسخهایی که از سوی نظریه پردازان اجتماعی به این پرسش داده شده است ما رویکردی را برگزیدهایم که قائل به ارتباط عواطف اخلاقی و نگرش به مجازات مرگ است. نتایج پیمایش حاکی از این است که قریب 19 درصد از پاسخگویان رویکرد کاملاً الغاءگرایانه به مجازات مرگ دارند و 2 درصد طرفدار بهرهگیری بیشینه از این مجازات و 79 درصد به درجات مختلف مایل به محدودسازی این مجازاتاند.از مهمترین جلوههای خواستِ محدودسازی، قلّت جرایمیست که پاسخگویان سزاوار مجازات مرگ میدانند و همچنین تغییر رویکرد به شماری از جرایمی که کماکان در قانون، سزاوار مرگ پنداشته شدهاند. از دیگر جلوههای محدودسازیِ مجازات اعدام، مقیدسازی فرمهای آن است. به نظر میرسد با جامعهای روبرو هستیم که تاب چندانی در برابر بهرهگیری گسترده از اعدام ندارد، جامعهای که اکثریت اعضای آن نه از مجازات مرگ دفاع می-کند و نه در مقام نفی مطلق آن هستند. این نتایج همچنین حاکی از وجود ارتباط معکوس و معنادار میان متغیر حمایت از مجازات مرگ و میزان برخورداری از عواطف همدلی قومی فرهنگی، همدلی شناختی و شفقت است.
The present study deals with the attitude of Iranian citizens towards the death penalty and the question of what determines the attitude of individuals towards this punishment. From the answers given to this question by social theorists, we have chosen an approach that considers the relationship between moral emotions and attitudes toward the death penalty. The results of the survey show that about 19% of the respondents have a completely abolitionist approach to the death penalty, 2% are in favor of maximum use of this punishment and 79% are in favor of limiting this punishment to varying degrees. They deserve the death penalty, as well as a change of approach to a number of crimes that are still considered death by law. Another manifestation of the restriction of the death penalty is the restriction of its forms. We seem to be facing a society that does not tolerate the widespread use of the death penalty, a society in which the majority of its members do not advocate the death penalty, nor are they in a position to reject it outright. These results also indicate a significant inverse relationship between the variables of support for the death penalty and the extent to which ethnic-cultural, emotional, cognitive and compassionate emotions are experienced.
خلاصه ماشینی:
مرور اين آثار آشکار سازنده ي اهميت يابي متغيرهاي فرهنگي در بررسي مجازات ها خاصه مجازات مرگ و عطف توجه به عواطف و اثرگذاري آن بر سياست هاي تقنيني و جزايي است ؛ اما عليرغم توجهات دم افزون به عواطف و جامعه شناسي اين پديده در جهان غرب ، محققان و جامعه شناسان ايراني به رغم باور به اين نکته که "مطالعات عاطفه در فهم مناسبات اجتماعي و فرهنگي و تحولات تاريخي در متن جامعه ي ايراني بسيار راهگشاست " (٢٠١٩:١٥ ,Zokaei) و همچنين باور به اين که جامعه ي ايراني در مسير تکوين تاريخي خود، جامعه اي هيجان خيزتر و هيجان سازتر بوده است (٢٠١٩ ,Ferastkhah) هنوز آن را در خور توجه فراوان نيافته و تحقيقات تجربي جامعه شناختي پرمايه ي را پيرامون آن سامان نداده اند؛ و همين تنک متني خود يکي از دلايل نگارش مقاله اي ازاين دست ميتواند بود.
Changes in attitudes toward the death penalty for certain offences از ديگر جلوه هاي محدودسازي مجازات اعدام ، مقيدسازي فرم هاي آن است ، نتايج پيمايش ما حاکي از اين است که بيش از ٧٥ درصد از افراد با سه شيوه ي پرتاب از بلندي، سنگسار و گردن زدن مخالف هستند، سه شيوه اي که عليرغم اين که در قوانين جاري بر اجراي آن ها تأکيد شده است ولي ديگر در واقعيت مورداستفاده قرار نمي گيرند، عقب نشيني از اين شيوه هاي سنتي اعدام و اين از رواج افتادگي را ميتوان محصول همين نگرش منفي 2 اجتماعي به آنان دانست .