چکیده:
با رشد اندیشههای پوزیتیویستی و نگاه یگانهانگارانه به انسان، تبیینهای فیزیکالیستی از انسان و معاد جسمانی شدت گرفته است. پیتر ون اینواگن فیلسوف تحلیلی، تبیینی فیزیکی با عنوان «مدل مشابه» از معاد جسمانی ارائه داده و مدعی برتری این نظریه بر تبیینهای فیزیکی دیگر است. نوشتار حاضر در پی ارزیابی مدعای ون اینواگن - باتوجهبه مبانی این نظریه - ابتدا به توصیف این نظریه پرداخته و سپس به ارزیابی آن مینشینید. نتیجه آنکه، نظریه مدل مشابه از منظر انسانشناسی و معرفتشناسی با نارساییهایی مواجه است. این نظریه فاقد تبیین ملاک اینهمانی برای شخص دنیوی و اخروی میباشد. نظریة مدل مشابه مبتنی بر معرفتشناسی مدال - بنا بر تقریر یبلو - استوار شده است؛ ازاینرو این نظریه توانایی توجیه امکان وقوعی معاد جسمانی را ندارد. تقریر یبلو مبتنی بر باور شخص بوده و منجر به نسبیتگرایی میگردد. افزون بر این، ون اینواگن در آثار دیگرش، تقریر یبلو را باطل و منتج به شکگرایی میداند و معلوم نیست با چه توجیهی از این تقریر در مدل مشابه استفاده کرده است.
With the growth of positivist thoughts and monistic views toward Man, the physicalist explanations of Man and corporeal resurrection have gained traction. Peter van Inwagen, an analytic philosopher, has suggested a physical explanation of corporeal resurrection known as “Simulacra” and claimed its superiority over other physical explanations in the vein. In an attempt to assess the claim – considering the underpinnings of the theory – the present study has described the theory first and then evaluated it. It was found that the theory of simulacra suffers from anthropological and epistemological deficiencies. The theory lacks in explaining an identity standard for the worldly person and the person in the hereafter. Simulacra, is built upon modal epistemology - based on Yablo’s account - and thus fails to account for the possibility of occurrence of corporeal resurrection. Yablo’s account is based on a personal belief and results in relativism. In addition to that, in his other writings, van Inwagen has proved that Yablo’s account is invalid and result in doubt and therefore, his use of the account in simulacra is far from justified.
خلاصه ماشینی:
نظريۀ مدل مشابه مبتني بر معرفت شناسي مدال - بنا بر تقرير يبلو - استوار شده است ؛ ازاين رو اين نظريه توانايي توجيه امکان وقوعي معاد جسماني را ندارد.
وي مدل خود را بهترين و تنها راه اثبات معاد بيان مي کند؛ اما آيا مدل وي و مباني مبتني بر آن توانايي اثبات ادعاي وي را دارند؟ براي پاسخ به اين سؤال با رجوع به آثار ون اينواگن و باتوجه به مباني انسان شناسانه و معرفت شناسانه وي به توصيف نظريه او درباره معاد پرداخته و سپس به ارزيابي آن اقدام مي کنيم .
براي فهم نظريۀ مدل مشابه ، ابتدا مباني انسان شناسانه ون اينواگن و مبناي معرفتي که اين نظريه بر آن استوار شده تبيين مي گردد؛ سپس معاد جسماني بنا بر مدل مشابه تقرير و مورد ارزيابي قرار مي گيرد.
البته وي در ابتداي امکان معاد تاکيد دارد، با توقف ارگانيسم انساني و شروع فساد، ديگر اين امکان حيات وجود ندارد: به نظر من مسئله واقعي فلسفه در رويارويي با آموزه رستاخيز، اين نيست که هيچ معياري (براي تعيين اينکه آيا انسان به هنگام معاد، همان شخصي است که قبل از مرگ بوده ) وجود ندارد؛ بلکه به نظر من معيار وجود دارد و (باتوجه به حقايق خاص درباره انسان حاضر) ضرورتا بسياري از انسان هايي که مرده اند، در ميان کساني که بعد از قيامت زندگي مي کنند، يافت نمي شوند (٥٤ :١٩٩٨ ,Ibid).
تقرير برهان مدل مشابه بنا بر ديدگاه تخيل پذيري چنين است : الف ) گزاره (خدا ارگانيسم انساني را زنده مي کند)١ قابل توجيه است ، اگر بتوان جهاني را تصور کرد که مثبت آن باشد.