چکیده:
مولوی یکی از شاعران دورۀ مغول است؛ دورهای که در آن، اخلاق اجتماعی و پایههای فکری و فرهنگی مردم رو به انحطاط نهاد. سقوط اخلاق اجتماعی و ارزشهای انسانی در سرزمینهای مغلوبشده موجب ایجاد روحیۀ تسلیم در بین عوام شد؛ اما برخی از اندیشمندان و شاعران بزرگ پارسیزبان در آثار خود روح ستمستیزی و بهتبع آن ارزشهای انسانی و اجتماعی را ارج نهادند و باتوجهبه فضای حاکم بر عصر خویش، روش خاصی برای مبارزه با رذایل اخلاقی و اجتماعی موجود در جامعه، اوضاع نابسامان سیاسی اجتماعی و نیز بیعدالتیهای حاکمان برگزیدند. مولوی نیز در مثنوی هرجا مجال یافته، به نقد افراد مختلف جامعه ازجمله صاحبمنصبان و مردم عامه پرداخته و رفتار نکوهیدۀ آنها را نقد کرده است. در این پژوهش نگارندگان با بررسی اشعار مولانا، مضامین اخلاق اجتماعی را در اشعار وی بررسی کردهاند. نتایج پژوهش بیانگر آن است که او جانب اعتدال را رعایت کرده و در این زمینه افراط نکرده است.
خلاصه ماشینی:
سـقوط اخـلاق اجتمـاعي و ارزش هـاي انسـاني در سـرزمين هـاي مغلوب شده موجب ايجاد روحيۀ تسليم در بين عوام شد؛ اما برخـي از انديشـمندان و شـاعران بـزرگ پارسي زبان در آثار خود روح ستم ستيزي و به تبع آن ارزش هـاي انسـاني و اجتمـاعي را ارج نهادنـد و باتوجه به فضاي حاکم بر عصر خويش ، روش خاصـي بـراي مبـارزه بـا رذايـل اخلاقـي و اجتمـاعي موجود در جامعه ، اوضاع نابسامان سياسي اجتماعي و نيز بي عدالتي هاي حاکمان برگزيدند.
از نظـر او افراد جاهل در ادارة کليۀ مسائل جامعه عاجز هستند: سخت درمانـد اميـر سسـت ريــش چون نه پس بيند، نـه پـيش از احمقـيش راه همـوار اســت و زيـرش دام هـا قــحـــط مـعـنـــي در مـــيان نــام هــا (مولوي ، ١٣٦٦، د ١: ٥٢) همين عجز و ناتواني حاکم در ادارة امور جامعه سبب تعطيلي عدل و صلح مي شود و ظلم و ستم جامعه را فرامي گيرد؛ نيز نخستين راه مبارزه با بي عدالتي و ظلم اين است کـه جامعه از وجود حاکمان نالايق پاک شود: واستـان از دسـت ديـوانـه ســلاح تا ز تو راضـي شـود عــدل و صــلاح چون سلاحش هست و عقلش نه ، ببند دســـت او را ور نـــه آرد صـــد گزنــد (همان ، د ٤: ٦٩٦) مولانا همچنين بيان مـي کنـد کـه اگـر فرومايگـان در جامعـه حـاکم شـوند، جايگـاه انسان هاي عالم و شريف در زندان و اسارت اسـت و همچـون منصـور بـي گنـاه بـر دار آويخته مي شوند: چون که حکم اندر کف رنـدان بـود لاجـــرم ذالـّنـــون در زنـــدان بــود (همان ، د ٢: ٢٦٥) چون قـلم در دسـت غــدّاري بـود بـــي گـــمان مـــنصور بـــر داري بــود چون سفيهان راست اين کـار و کيـا لازم آمــــدَ يـقْـتُـلُــــون اْلاَْنبـيــــا (همان ) مولوي جمع قدرت و جهـل را در يـک نفـر بسـيار خطرنـاک مـي دانـد کـه عواقـب جبران ناپذير دارد: چون سلاح و جهل جمع آيد به هـم گشــت فرعــوني جهانســوز از ســتم (همان ، د ٦: ١٢٧٤) ٣ـ٢ نقد عملکرد صاحبان مناصب و موقعيت هاي اجتماعي و سياسي مولوي در خلال داستان هاي خود بارها به حاکمان جامعه اشاره داشته ؛ نکته ها ديده و بازگو کرده است و اعمال و رفتار ظالمانه و خودپسندانۀ شاهان را به خوبي نشان داده و با کردار و رفتار برخي از غلامان و زيردستان به آن ها درس صلاح و بندة خدا بودن آموخته است .