چکیده:
تصور عمومی آن است که عدالت اجتماعی تعبیر دیگری از عدالت توزیعی است و از دوران باستان ایدة عدالت توزیعی وجود داشتهاست؛ پس طرح ایدة عدالت اجتماعی امر نوپدیدی نیست و صرفاً ترکیب زبانی جدیدی برای همان محتوای شناختهشدة قدیمی است. مقاله حاضر میکوشد با نگرش تحلیلی نشان دهد که اولاً خود عدالت توزیعی در بستر تاریخ دچار تطوّرات مفهومی و محتوایی شدهاست و ثانیاً ایدة عدالت اجتماعی در دوران معاصر فراروی آشکاری از حریم دغدغههای عدالت توزیعی دارد و نسبت میان این دو عموموخصوص مطلق است. هر تلقیای از عدالت توزیعی گونهای نظریة عدالت اجتماعی است، اما برخی نظریهها در باب عدالت اجتماعی را نمیتوان به عدالت توزیعی فروکاست. قرائتپذیری عدالت اجتماعی و فرهنگپیچ بودن آن نکتة مهم دیگری است که در مقاله حاضر مورد تأکید قرار گرفتهاست.
The general perception is that social justice is another interpretation of distributive justice and that the idea of distributive justice has existed since ancient times; The idea of social justice, then, is not new, it is merely a new linguistic combination for the same well-known old content. The present article tries to show from an analytical point of view that, firstly, tourism justice itself has undergone conceptual and content evolutions in the context of history, and secondly, the idea of social justice in contemporary times is clearly beyond the scope of distributive justice concerns. Any notion of distributive justice is a form of social justice theory, but some theories of social justice cannot be reduced to distributive justice. The legibility of social justice and its cultural complexity is another important point that is emphasized in this article.
خلاصه ماشینی:
مشاهده ميشود که در عدالت توزيعي مورد نظر ارسطو، شايسـتگي و فضـيلت فـردي خيلي مهم است و به ويژه فضيلت سياسي، يعني ميزان مشارکت و ايفاي نقش در همکاري اجتماعي و به زيستي جامعه ، نقش اساسي دارد؛ اين نکته از محوريتـرين تمـايزات تلقـي ارسطو از عدالت توزيعي در مقايسه با تلقيهاي امروزين اسـت کـه در بيشـتر تفسـيرها و نظريه پردازيهاي عدالت توزيعي، لحاظ شايستگيهاي فردي و نابرابري ميزان بهره مندي، حسب فضيلت و شايستگي افراد، به طور محسوسي غايب است .
Utility موجب شمول و گستردگي دايرة مفهومي آن شده است و اموري نظير رفع فقـر، گسـترش رفاه و جبران ١ آلام و ضررهايي که مسئوليت اخلاقي آن هـا متوجـه افـراد و اقشـار کمتـر بهره مند نيست ، همگي در نظريه هاي معاصر عدالت تـوزيعي پوشـش داده مـيشـود؛ امـا گسـترة تحـولات فکـري، سياسـي و فرهنگـي بـه گونـه اي اسـت کـه دامنـۀ مطالبـات عدالت خواهانه در قالب عدالت توزيعي محدود نميشود و عدالت خواهي اجتماعي، ابعـادي فراتر از توزيع عادلانه خيرات ، مواهب و امکانات پيدا ميکند.
وي در کتاب عدالت توزيعي خود، با بررسي نظريـه هـاي عدالت افراد ليبرال مشهوري نظير جان رالز، رابرت نوزيک و مساوات گرايي رونالد دورکين و اختيـارگرايي استينر و والنتاين (vallentyne –steiner ) نشان ميدهد در همه آنها توزيع عادلانـه بـاعنوان نتيجـۀ به عمل آمده از فعاليت آزاد افراد و اين که از نظر صاحب نظريـه عـدالت ، در چـه صـورتي ايـن نتـايج بـه لحاظ اخلاقي خودسرانه و غيرضابطه مند است ، قابـل تفسـير مـيشـود؛ پـس همگـي بـه فعاليـت هـاي اقتصــادي و اجتمــاعي آزاد و بــا کمتــرين مداخلــه دولــت معتقدنــد و اخــتلاف آن هــا در مصــاديق و مـوارد بـيضـابطگي و خودسـرانه بـودن اخلاقـي امـور، موجـب خسـارت ، ناکـامي، فقـر و ماننـد آن ١٦ است )٢٠١٤ ;Michael Allinghami; Distributive Justice; Routledge) .