چکیده:
در عرفان اسلامی، پارهای مباحث دربارة معرفتشناسی وجود دارد. وجه ممیزة عرفان اسلامی از سایر نحلههای عرفانی، جایگاه بلند و استوار معرفت در آن است. نورالدین عبدالرحمن جامی، ادیب و عارف قرن نهم هجری، نیز به مسئله معرفت و مباحث مرتبط با آن پرداخته است. سوال اصلی این است که جامی چه مسائلی را از این علم و در چه حدّ و حدودی بیان کرده است؟ این پژوهش به شیوة توصیفی ـ تحلیلی در آثار او صورت گرفته و نتایج بهدستآمده حاکی از آن است که معرفت، امری موهبتی از جانب خداست و مبنای سلوک و نتایج سلوک به شناخت حقّ وابسته است؛ به نحوی که واصل به معرفت حقیقی کسی است که به مرتبه فناء فیالله و بقاءبالله رسیده باشد. جامی دربارۀ درجات معرفت و جایگاه حسّ، عقل، قلب و کشف و شهود مباحثی مهم را در این باب بیان کرده است. از منظر او، مرتبه معرفت انسان تا به آنجاست که با تجلیّات حقّ میتواند بر احوال عینثابته خود آگاهی یابد.
in islamic mysticism, there are scattered discussions of epistemological issues. the distinguishing feature of islamic mysticism from other mystical branches is the high and stable position of knowledge in it. jami (d. 898 ah) has also dealt with the issue of knowledge and related issues. the main question is what issues has he raised about this science and to what extent? this research has been done in a descriptive-analytical way in his works and the results show that knowledge is a gift from god and the basis and the results of his journey depend on knowing hagh, so that the one who attains the true knowledge has reached the level of annihilation and survival of god. he has made important discussions about the degrees of knowledge and the place of the senses, intellect, heart,unveiling and finding. according to him, the level of human knowledge is to the extent that with the manifestation of truth, he can become aware of his proven condition.
خلاصه ماشینی:
پرسش اصلي مقاله ، چگونگي معرفت شناسيعرفاني جامي است که اين مهم از سـه مجرا حاصل ميشود: معرفت از نظر جامي چيست ؟ مفـاهيم معرفـت شناسـي عرفـاني از قبيل حس ، عقل ، قلب و کشف و شهود در انديشه جامي، چه نسبتي با معرفت و حصـول آن دارند؟ نسبت انديشه هاي جامي با آراي معرفت شناسي مکتب ابن عربي چگونه اسـت ؟ براي پرداختن به مورد اخير، ضرورت دارد ديدگاه برخي از عرفاي اين مکتب در موضـوع فوق آورده شود.
مسئله تنزيه و تشبيه و معرفت جامي فرد قائل به تنزيه حق را ناقص المعرفه ميداند؛ از آن جهت کـه بـه مقـدار آن امور که حق را از آن تنزيه کرده، از معرفت تعينات نـور و تنوعـات ظهـور حـق سـبحانه محروم و مهجور است و نيز کسي را که قائل به تشبيه در مواجهه با صـفات حـق تعـالي باشد، به جهت تشبيه به جسم و حصر در آن نيـز نـاقص المعرفـه معرفـي مـيکنـد و در نهايت جامع بين تنزيه و تشبيه را عـارفالمحـق و الکامـل المحقـق مـيشناسـد و نظـر ابن عربي را در فصوصالحکم با ذکر نام وي، دليلي بر استقامت و سداد باور خـود در ايـن موضوع ميآورد: فـــان قلـــت بالتنزيـــه کنـــت مقيـــدا و إن قلــت بالتشــبيه کنــت محــددا و إن قلــت بــالأمرين کنــت مســددا و کنــت إمامــا فــي المعــارف ســيدا (جامي، ١٣٩٣: ١٢٧) عبدالرحمن جامي در اين موضوع به انديشه صـدرالدين قونـوي نيـز توجـه دارد و از کتاب «مفتاحالغيب » نقل ميکند که هر آنچه از اعيان و اکوان درک ميشود، وابسته بـه بعد يا وجهي از قواي ادراکي انسان است و در اين سطح همۀ احکـام وجـودي حمـل بـر وجود واحد است که جز با نظر در غير خود درک نميشود و ايـن امـر بـه اعتبـار مرتبـۀ تنزيه صورت ميگيرد و به اعتبار مرتبۀ تشبيه حق ظاهر است ؛ زيراکـه شـأني از شـئون خود او است که به تنوع و تعدد ظهور يافته است (جامي، ١٣٩٣: ١٢٨-١٢٩).