چکیده:
تئوری ثبات هژمونیک در روابط بینالملل،از زیر شاخههای مکتب رئالیسم است که طبق آن،جریان منظم و با ثبات اقتصاد بینالملل لیبرال مستلزم مدیریت یک قدرت برتر است.قدرت برتر یا هژمون از یک سو داری بزرگترین و قویترین قابلیتهای اقتصادی(همراه با سطح بالایی از نیروی نظامی و نفوذ ایدئولوژیک)است و از سوی دیگر،مروج فعال اقتصاد لیبرال در عرصه بینالملل میباشد.طبق تئوری ثبات هژمونیک،از آنجا که عرصه روابط بینالملل،عرصه رقابت و نزاع دولتها(دولت- ملتها)بر سر قدرت است و همچنین از آنجا که قدرت پدیدهای نسبی است،جریان آزاد اقتصادی بینالملل نیز تابع معادلات قدرت است و با دست نامرئی تحقق نمییابد. مناسبترین نوع توزیع قدرت نیز توزیع هژمونیک آن است،به گونهای که قدرت هژمون ضمن جلب رضایت دولتهای ضعیفتر بالاخص قدرتهای درجه دوم،به اعمال مقررات اقتصاد لیبرال میپردازد.در تاریخ اقتصاد سیاسی بینالملل،نظم مورد نظر این تئوری دو بار تحقق یافته است:نیمه دوم قرن نوزدهم به رهبری بریتانیا و پس از جنگ جهانی دوم به رهبری ایالات متحده.البته هژمونی ایالات متحده از اواخر دهه 0691 و به تبع آن فروپاشی سیستم نرخ ارز ثابت برتوون وودز با چالش مواجه شده است.از زمان پایان جنگ سرد و گشایش فضای سیاسی بینالمللی،دولت آمریکا فاز نوینی از تلاش برای تقویت مجدد سیستم هژمونیک را آغاز کرده است.
The hegemonic stability theory as a branch of realism in the international relations entails a hegemony leadership for regular and stability of international liberal economy. The hegemony state، in one side، enjoys the greatest and the strength economic capabilities (besides military strength and ideological influence) and the other side، lively promotes the liberal economy in the international sphere. According to the theory، while the international relations field is an area of competition، and for struggle for power among nations ( nation-states، and also the power the relative phenomena، so the free flow of liberal economy is deal with power equivalence and the hidden hand is inadequate. The appreciate distribution of power is the hegemonic stability so that the hegemony state is enforcing the liberal economy regulation with the consent of the weaker states especially the secondary powers. The theory appeared two times in the history of international political economy: second half of 19 century under the Britain hegemony and after Second World War under U.S. hegemony. The U.S. hegemony was challenged by terminated the fixed foreign exchange rate of the Breton – Woods in the late of 1960s. The United States of America was started the new phrase of reinforcing it's hegemony after cold war and emerging the new international political atmosphere. So this article pays more attention to this new phrase.
خلاصه ماشینی:
گیلپین و کوهین با رویکردی دولت-ملتی،مفهوم هژمونی را بیشتر در مباحث مربوط به اقتصاد سیاسی بینالملل مورد استفاده قرار میدهند و از این رو نقش ویژهای برای قابلیتهای اقتصادی دولت حایز عنوان هژمون قاتلند؛هر چند که هژمونیگری اقتصادی دولت هژمون (1).
هژمونی ممکن است به دلایلی چون خود محوری و عدم توجه به منافع سیاسی و اقتصادی سایر دولتها یا هزینههای بیش از حد و فرساینده قدرت و موقعیت دولت هژمون،رو به افول برود و سیستم هژمونیک از هم فرو بپاشد.
به ویژه گیلپین و کوهین هژمونی را به نوعی در خدمت اقتصاد جهان و به طور اخص شکوفایی اقصتادی کشورهای تحت هژمونی معرفی میکنند و از این رو بیش از هر چیز بر ضرورت حفظ برتری و تقویت مستمر پتانسیلهای اقتصادی قدرت هژمون تأکید دارند.
البته تردیدی نیست که امروزه جایگاه نسبی اقتصاد آمریکا در عرصه جهانی در مقایسه با سالهای آغازین هژمونیگری آمریکا طی اواسط قرن بیستم ضعیفتر شده است؛اما چنانکه طی مباحث بعدی توضیح داده خواهد شد،نقش هژمونی اقتصادی آمریکا به شکل و اندازه متفاوتی استمرار داشته و به ویژه در سالهای پس از جنگ سرد تلاش این کشور برای تقویت موقعیت مذکور شدت یافته است.
74در مورد وضعیت کنونی هژمونی آمریکا نیز با وجود اینکه اکثر بازسازیگراین ضعف هژمونی اقتصادی فعلی این کشور در عرصه بینالملل در مقایسه با سالهای آغازین دوره جنگ سرد را میپذیرند،اما بر این نظرند که چنین ضعفی تأثیر قابل توجهی بر جایگاه هژمونی آن نگذاشته است.