خلاصه ماشینی:
"*** محمد ابن محمود همدانی هم مثل ناصر خسرو قبادیانی و شمس الدین محمد تبریزی،داستان خودش را با نقل یک خواب آغاز میکند-خوابی که در جوانی دیده:خواب دیده است که همهی عالم را آب رفته و او از کنار آب میگذرد،قصری بر سر راهش سبز میشود و زنی از توی قصر میآید بیرون که سوار چهارپاییست و آینهای به دست دارد،آینه را میدهد به او و میگوید«این دنیا به اژدرهایی ماند بسیار خوار،خلق را میخورد چندین هزار سال است و هنوز گرسنه است.
مینویسد «این کتاب را جمع کردیم بر صفت آینه که جملهی عجایب عالم به تو نماید»اسم این کتاب را گذاشته است«عجایبنامه»یا «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات»، اما در ابتدای کتاب اسم دیگری هم برای آن پیشنهاد کرده است:«جام گیتی نمای».
اما در روایت محمد ابن محمود،آینهی اسکندر به کتابی تبدیل شده است که پیری به دست او داد:ماجرا از این قرار بود که مادر اسکندر او را در جوانی به کلیسایی فرستاد و آنجا اسکندر به محضر پیری پا گذاشت که هیچکس را به خلوتش راه نمیداد و این پیر کتابی داشت که به هیچکس نشان نمیداد.
خود قزوینی چه در«آثار البلاد»و چه در «عجایب المخلوقات»بر این نکته تأکید میکند که چیزی بر مطالب دیگران نیفزوده @محمد ابن محمود همدانی هم مثل ناصر خسرو قبادیانی و شمس الدین محمد تبریزی،داستان خودش را با نقل یک خواب آغاز میکند.
به این تاریخ در متن کتاب اشارهای شده،اما فقط به مناسبت ذکر خرابی نیشابور و حملهی غزان به این شهر میگوید که این شهر در سال 555 به دست غز ویران شد و«امروز، نیشابور جای گرگ و شغال است»اما واقعهی حملهی غز و ویران کردن نیشابور،به روایت متون تاریخی،در سال 548 و 549 رخ داده است."