چکیده:
مرگ پرسشی بیپاسخ در زندگی انسان بوده که از دیرباز ذهن او را به خود مشغولکردهاست. در ادبیات کشورهای مختلف اندیشمندان پاسخی درخور و نه قطعی به این پرسش دادهاند. متون عرفانی نیز باتوجهبه اینکه بر آموزههای قرآنی و دینی تکیهدارند، مسئله مرگ را بهنوعی واکاوی کردهاند. در مقاله حاضر که به شیوۀ تحلیلی توصیفی ارائهمیشود، مهمترین متون نثر ادبیات عرفانی از قرن ششم تا دهم موردتوجه بوده تا دیدگاه نثرنویسان را دربارۀ مرگ موردبررسیقراردهد. آنچه از بررسی متون موردنظر استنباطمیشود این است که در متون عرفانی مسئله مرگ که اغلب بهصورت تشبیه پرنده (آزادی روح از بدن) تصویرمیشود جزء دغدغههای نثرنویسان است و در این میان آموزههای اسلامی با دیدگاههای صوفیانه و عرفانی تلفیقشدهاست. بهلحاظ بسامدی در آثار سهروردی بیشترین توجه را به این موضوع میتواندید. در آثار سهروردی این مسئله درقالب انواع نمادها و استعارهها بیانشدهاست که گاه تفسیر جزئیات آنها نیازمند تلاش فکری بیشتری است. در دیگر آثار بحث در این زمینه از صراحت و سادگی برخوردار است. در آثار مولانا نیز سنت تفکر عرفانی پیش از او درباره مرگ به بیانی دیگر متجلیشدهاست. صوفیه مرگ را عمدتاً به دو گونۀ جسمانی (اضطراری) و ارادی (خودخواسته= مرگ پیش از مرگ) تقسیمبندیمیکنند و این دیدگاه به سنتی در حوزه اندیشیدن به مرگ در متون عرفانی تبدیلشدهاست.
Death is an unanswered question in human life that has occupied his mind for a long time. In the literature of different countries, each of the thinkers has given an appropriate and not a definite answer to this question. Mystical texts have also studied the issue of death in a way, considering that they rely on Quranic and religious lessons. In the present article, which is presented in a descriptive analytical way, the most important prose of mystical literature from the sixth to the tenth century are considered to examine the prose writers' views on death. What can be deduced from the study of the texts in question is that in mystical texts the issue of death, which is often depicted as a metaphor of the bird (release of the soul from the body), is one of the concerns of prose writers. In terms of frequency, the most attention to this issue can be seen in Suhrawardi's works. In Suhrawardi's works, this issue has been expressed in the form of various symbols and metaphors, and sometimes interpreting their details requires more intellectual effort. In other works, the discussion in this field is explicit and simple. In Rumi's works, the tradition of mystical thinking about death before him is manifested in another way. Sufism divides death mainly into physical (emergency) and voluntary (death before death), and this view has become a tradition in the field of death- thought in mystical prose works
خلاصه ماشینی:
فلاح در پژوهش خود باعنوان سه نگاه به مرگ در ادبیات فارسی ضمن تقسیمبندی آرا دراینباره، به دیدگاه عرفانی نیز اشارهمیکند: « نخست کسانی که آن را ستودهاند و بهگرمی از آن استقبالکردند، مولانا جلالالدین محمد بلخی بزرگترین نمایندۀ این گروه بهشمارمیرود.
قد شغفها حباً و شغاف پرده بیرون دل است و دل وسط ولایت است و منزل اشراق عشق تا بدو بود اگر تمام حجاب برخیزد و نفس نیز درکارآید اما عمری باید در این حدیث تا نفس در راه عشق آید مجال دنیا و خلق و شهوات و امانی در پردههای بیرون دل بود، نادر بود که به دل رسد و خود نرسد هرگز» (همان: 140 و 141).
غزالی در ادامه سخن خود را به مردمخواری عشق میکشاند که میتوان مرگ ارادی (اختیاری) را از آن استنباط کرد: «عشق مردمخوار است او مرد میخورد و هیچ باقینگذارد.
درمجموع میتوان چنین استنباطکرد که دیدگاه و عقیده سهروردی در این رساله نسبتبه مرگ همان دیدگاه مرگ اختیاری است که رگههایی از آن پیش از او در ادبیات تصوف شکلگرفتهبود و بعد از او در قرنهای بعدی در آثار کسانی چون مولوی به کمال خود رسید.
بهعقیدۀ او نیز سالک باید از هواوهوس و تعلقات نفسانی دست بردارد و از خود بمیرد تا به خداوند زندهشود و این دیدگاهی است که پیش از روزبهان نیز در ادبیات صوفیه پدیدآمده و به نسلهای دیگر انتقالیافتهاست و درواقع میتوان آن را جزء آموزههای مهم صوفیان دانست.
باتوجه آنچه نقلشد میتوان چنین گفت که کاشانی در کتاب خود از مرگ اضطراری و ارادی سخن بهمیانآوردهاست، اما نگاه وی بیشتر از آنکه عاشقانه باشد، زاهدانه است.