خلاصه ماشینی:
"اگر پیامدهای این تفکر را در نظر بگیریم،خواهیم دید که نگاه آنها به«حکومت دینی»همان نگاهی است که با عنوان«دموکراسی»مطرح میشود و در آن نگاه،خیال میکنند یک انسان،خود را نماینده خدا معرفی میکند و درواقع میخواهد همه جامعه را به خودش وصل کند!براساس این پندار،قانون اساسی ما که مشتمل بر اصل مترقی ولایت فقیه است،نوعی تفرعن(!)را قاعدهمند و به یک ساختار حقوقی تبدیل میکند!درک آنها از حکومت دینی بیش از این نیست و قاعدتا تفکری که اینگونه میاندیشد این نکته را که اراده یک انسان،اگر به ساحت قدس ربوبی تسلیم شد و در ارادهء حضرت حق،فانی گشت،میتواند مجرای ولایت الهی در سرپرستی انسان باشد،نه میفهمد و نه میپذیرند؛گرچه طرفداران این جریان فکری،در زمرهء روشنفکران مسلمان باشند!
نتیجه این تفکر آن است که بهطور مصداقی تنها راه سعادت بشر را همان راه طی شده در غرب میدانند و معتقدند مدرنیزاسیون تنها راه نجات ملتها است؛همان ادعایی که تمدن غرب از دهههای گذشته و قبل از آن،آن رادر جهان تبلیغ میکرده است!این یک تفکر است که به صورت قهری،«مردمسالاری دینی»را هم برنمیتابد؛ چرا که معتقد است در اینجا«مردمسالاری»تقید،به«دین»پیدا میکند و هرگاه این قید مطرح شود،یک ساختار متناقض بهوجود میآید!در این نگاه، اصل انقلاب اسلامی و ایده آن برای ایجاد یک حکومت در قالب«جمهوری اسلامی»مقبول نیست.
اما همگی شاهد بودند که بعد از این دو موج سنگین، آن نگاه اولیه از نو ظهور مجدد پیدا کرد و مطالبات صدر انقلاب-یعنی دولت اسلامی،عدالت اسلامی و سادهزیستی و معانی دیگری که در برنامههای کاندیدای موفق و پیروز این انتخابات وجود داشته است-مجددا احیإ شده و جامعه اسلامی به مرحلهای رسید که میتواند به تعمیق آرمانهای انقلاب اسلامی در ساختارها بپردازد."