خلاصه ماشینی:
"" شخصیتها: ملک خورشید پریـ پریسا ساحره سمک پرده اول(عشق) (دو زن جوان با شیشه و چادر چاقجور در حال قدم زدن در طول صحنهاند.
) ملک خورشید:(با خود زمزمه میکند)و چشمانت راز آتش است.
پری:(رو به تماشاگران)و این ملک خورشید است که در خیمهای از اطلس سرخ هنگام شکار دختری را دید که از خواب نیمه مست،در جایش نشست...
پریسا:(مکث میکند،در چهرهء پری نگاه میکند از پی چشمانش میگردد)آرزوی زیبایی است...
(مکث)اسم دختر را(پری به او جواب نمیدهد و خیره به ملک خورشید)اسمش مهپری است...
پریسا:این ملک خورشید است...
(پری روبروی پریسا در طرف دیگر ملک خورشید مینشیند و خیره به او نگاه میکند) ملک خورشید:و خود را در سیاهی چشمانت غرق خواهم کرد...
ملک خورشید:عشق من همچون شمشیرم به قدر آبدیده است که حتی تصور او را خواهد درید...
ملک خورشید:اما این عشق عظیم من که کوهها را جابجا میکند و مرا از هفت بیابان گذر داده است...
ملک خورشید:و اگر چشمان زندهء او عشق است پس من عاشق عشقم...
ملک خورشید:من را به بازی عقل گرفتهای،که من با خود با آن شیر در یک قفس بودهام و از دندانها و چنگالش که برندهتر از هر سلاحی است بیش از هر کسی گزیده شدهام...
پریسا:اما تو هرچه هم در به دست آوردن دل او بکوشی،نمیتوانی حضور و نگاه ساحره را ندیده بگیری،او بر زنان آنچنان چیره دست است که رؤیاهای آنها را میرباید...
) پری:(انگار که از رؤیایی بیدار شده و با این حال حرفهای آنها را میشنیده است بیتفاوت بلند میشود و با خودش زمزمه میکند) شور شگفتی دارد..."