چکیده:
یکی از مهمترین گفتمانهای غربستیزی در ایران، گفتمان جریان حامیان هایدگر است. پژوهش حاضر با روش تحلیل محتوایی، محورهای اصلی آرای متفکران این گفتمان را مورد بررسی قرار میدهد. نظریهپردازان این گفتمان ابتدا به نفی مبانی معرفت شناسی غربی و ارائه تفسیری مناسب با زمینههای دینی جامعه ایران پرداخته و رهایی از بحرانهای موجود در غرب را در دوری جستن از ایدئولوژیهای غربی و برقراری یک انقلاب دینی میدانند. اما در مرحله ایجابی در ارائه یک الگوی عملی و بدیل توفیق چندانی به دست نیاوردند.
من اهم الخطابات المناهضه للغرب فی ایران، هو خطاب تیار انصار هایدجر. یسیر هذا البحث وفقا لاسلوب تحلیل المحتوی، لیتحری المحاور الاساسیه لاراء المفکرین الذین یتبنون هذا الخطاب. المنظرون لهذا الخطاب یذهبون ابتداء الی نفی مبادي نظریه المعرفه الغربیه وطرح تفسیر مناسب ذی ارضیات دینیه للمجتمع الایرانی والانعتاق من الازمات الموجوده فی الغرب والابتعاد عن الایدیولوجیات الغربیه وایجاد ثوره دینیه. اما فی المرحله الایجابیه فلم ینجحوا کثیرا فی طرح نموذج عملی وبدیل.
One of the most important anti-Western discourses in Iran is the discourse of Heidegger's supporters. The present study examines the main axes of the thinkers of this discourse by the method of content analysis. The theorists of this discourse first reject the foundations of Western epistemology and offer an appropriate interpretation to the religious contexts of Iranian society and consider the liberation from the crises in the West in avoiding Western ideologies and establishing a religious revolution. But in the positive stage, they did not succeed much in presenting a practical and alternative model.
خلاصه ماشینی:
اين ولايت است که پسفردا ظهور پيدا ميکند» (فرديد، 1387: 385) فرديد به امام خميني بهعنوان رهبر سياسي و انقلابي که جامعه ايران را بهسوي «امت واحده پسفردا» رهنمون ميکند، مينگريست و کنش سياسي او را اينگونه توضيح ميدهد «سراسر تاريخ غرب باطل است، بايد به تعالي بازگشت، تعالي به سراغ ما آمده است به رهبري امام خميني، البته بايد مدتي طول بکشد و غربي هم تغيير پيدا بکند و تعالي از باطل بهحق به سراغ بشر بيايد، بر قدم امام غايب به معني انتظار آمادهگر و تفکر آمادهگر و بعد امام حاضر و اين مسير است».
ازاينرو، انسان عصر جديد دچار نيهيليسم و آشوبي ميشود که حد يقفي را نميتوان براي آن متصور بود (داوري، 1363: 143) اين جريان فکري به تبعيت از هايدگر عقلانيت تکنولوژيک و سوبژکتيويسم را نقد ميکند (فرديد، 1378: 319) و موضع سرسختانهاي عليه ليبراليسم و اومانيسم (فرديد، 1396: 73) ميگيرد و از اين ميان، احمد فرديد با ذکر مصاديقي از شخصيتهاي دهه اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي، آنها را نمونههاي عيني تفکرات ليبرالي کارل پوپر و همفکران او ميداند که با طرح آراي سياسي پوپر بهويژه نظريه مهندسي تدريجي بهدنبال ضربه به انقلاب اسلامي هستند (فرديد، 1387: 35).
(فرديد، 1396: 143) نظريهپرداز ديگر اين جريان يعني رضا داوري، ضمن تأييد نقدهاي کوبنده هايدگر نسبت به مدرنيته، بهدنبال مفهومسازي مورد نظر خود در فضاي فکري ايران است.
در طول چهار دهه پس از انقلاب اسلامي در رويکرد انقلابي جريان هايدگري تعديلها و تغييراتي صورت گرفته است، اما آنچه در انديشه برخي از رهبران فکري آن بهويژه رضا داوري تاکنون بدون تغيير مانده، بحران غرب و يا به عبارتي اميد به انحطاط تمدن غربي است.