خلاصه ماشینی:
"پنج فیلم هم هستند که هریک به نحوی سعی میکند گوشههایی از (تصویرتصویر) گاهی به آسمان نگاه کن زندگی شهری امروزی را با شکل و زبانی متفاوت به بینندگان نشان دهند؛ درباره زیستن ساخته رضا سبحانی چیز ندارم که بگویم،چون فیلم را هنوز ندیدهام،اما درباره اولین ساخته بلند مهدی نوربخش با عنوان رأیباز گفتنی بسیار است:فیلمبرداری سیاه و سفید و سفر به اعماق دنیایی زیرزمینی در تهران امروزی از حرکتی عامدانه به سمت یک نوار ایرانی خبرمیدهد و همراهی دو دست در مسیر مکاشفاتی شخصی در اتومبیلی روان در اتوبانهای شهری و جادهای بینشهری از تلاش برای شکلگیری فیلمی جادهای حکایت دارد(نوع بهرهگیری از موسیقی در این نماهای طولانی،ظن تأثیرپذیری از فیلمهای جادهای در دهه هفتاد میلادی را تقویت میکند)، اما دیالوگها و شخصیتها از جنس کیمیایی هستند با اغراقی شدیدتر و به همین واسطه،فضای حاکم بر فیلم را تا اندازهای ساختگی و غیر قابل تحمل میسازند؛از سوی دیگر،تحولات اساسی شخصیت اصلی در طول چهار گفتگوی بیمعنی،دال بر زجری که دیگران اعم از خواهر ناتنی،شریک قدیمی،عشق گمشده و اثیری و همبند روزهای نه چندان دور در اسیری- کشیدهاند،همان سادهانگاریهای خاص نمایش و سینمای ایران را دوباره به رخ میکشد؛ولی یک تکگویی بیمعنی و بدون تأثیرهای آنی در صحنه ملاقات شخصیت محوری فیلم-که گویی مظهر مطلق دافعه است-با دختری ناآشنا از حسی غریب و خودجوش برخوردار است:نمونههای چنین حسی در برخوردهایی کوتاه،رأیباز را در مقام فیلم اول کارگردان قابل بحث میکند."