چکیده:
یکی از ویژگیهای سازمانهای جدید انباشتگی بیش از حد دانش است، به طوری که افزایش حجم اطلاعات در سازمانها و لزوم استفاده از آن در تصمیمهای سازمانی در دو دهه اخیر باعث ظهور پدیدهای به نام مدیریت هوش سازمانی شده است. این امر ضرورت برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و پایش دانش سازمانی و همچنین مدیریت فرآیند دسترسی به دانش درست را به گونهای که کارایی و اثربخشی داشته باشد نشان میدهد. مقاله حاضر به شیوهی توصیفی-مروری با استناد بر مطالعات کتابخانهای نگاشته شده است و درصدد بررسی مفاهیم، مزایا، ضرورتها و تفاوت هوش سازمانی و حماقت سازمانی است. در این مقاله پس از بیان مقدمه، به بررسی مفهوم هوش سازمانی، مراحل پیاده سازی، موانع، عناصر و عوامل موثر بر آن پرداخته شده و در ادامه با بیان مفاهیم مربوط به حماقت سازمانی (تعریف، سطوح مختلف و علت عدم مطالعه کافی آن)، دیدگاههای مختلف مربوط به رابطهی هوش سازمانی و حماقت سازمانی مطرح شده است.
خلاصه ماشینی:
هوش سازمانی معانی متفاوتی دارد که عموما به معنای توانایی فکری یک سازمان به organizational behavior organizational intelligence organizational stupidity منظور حل مشکلات سازمانی و تاکید سازمان بر تلفیق انسان و تواناییهای فنی برای حل مسائل سازمان است و شامل مجموعهای از دادهها، تجربه، دانش و درک مسائل سازمانی خواهد بود[3].
هوش سازمانی در سازمانها عاملی تعیین کننده است و بهره گیری مناسب از آن میتواند باعث افزایش چشمگیر بهره وری سازمان و بهبود عملکرد کارکنان گردد.
سازمانهایی که از مدیریت قدیمی بدون توجه به هوش سازمانی استفاده میکنند در تصمیم گیریها معمولا با مشکلات مختلفی رو به رو هستند از جمله؛ داشتن دادههای حجیم و پیچیدگی تحصیل آنها، عدم توانایی پیگیری فرآیندها و نتایج تصمیمات گرفته شده که باعث میشود تصمیمات اشتباه در این سازمانها نتایج خود را به طور روشن و واضح نشان ندهد و یا دیرهنگام نشان دهد.
این سازمانها نگاه جامع از وضعیت جاری و آینده خود ندارند؛ به همین جهت هوش سازمانی عاملی مهم و تاثیرگذار در تصمیمات راهبردی و استراتژیک سازمانی است و مدیران با توجه به ابزارهای آن بهتر میتوانند وضعیت سازمان را مشاهده کرده و برای آینده سازمان سیاست گذاری کنند.
خود مدیریتی حماقت در واقع تلاش مدیران برای شکل گیری تصورات ذهنی کارکنان میباشد که یکی از جنبههای اصلی آن ایجاد سطحی از اعتقاد سازمانی است که منجر به سازگاری آنان با سازمان میشود و سطح تفکر انتقادی را محدود میکند[18].