چکیده:
نقدجامعه شناختی با نظریه پردازانی چون لوکاچ و گلدمن مطرح می شود ، هر نوشته ادبی از عمق جامعه بر می خیزد پس نوشته حاضر به نقد جامعه شناختی دو داستان کوتاه «زن شیشه ای» نوشته راضیه تجار و «مثل همه عصرها» زویا پیر زاد می پردازد و ضمن تحلیل اجتماعی داستان ها به بازیابی فراموش شده گی زنان در اجتماع داستان می پردازد و به خود جویی ها و خودیابی ها و همچنین دغدغه های زنان اجتماع داستان می رسد و مشخص می نماید که دغدغه زنان داستان نویس امروزی تنهایی ، سکوت وناامیدی ووابستگی های اجتماعی است هرچند در مقایسه این نوشته ها زندگی اجتماعی زنان مسیر تکاملی خوبی را طی می کند .
sociological critique is formed by theorists such as lukachc and goldman, and every literary writing rises from the depths of society. the present article deals with the sociological critique of two short stories, "zan sisheii" by razieh tojar and "mesle hameye asrha" by zoya pirzad. while social analysis of stories, it recovers the forgetfulness of women in the storytelling community, and deals with self-seeking and self-discovery, as well as the concerns of women in the story community, and determines that the concerns of women storytellers today are loneliness, silence, despair and social attachments. however, women's social life is on a good evolutionary path.
خلاصه ماشینی:
تا انجا که کریستوفر هنر پست مدرن معاصر را «هنر هویت» می نامد ،چراکه شامل هویت های ملی، طبقاتی، اقومی، نژادی و جنسیتی در مقابل قدرت ، تبعیض های، طبقاتی، قومی، نژادی و جنسیتی در سطح جامعه و در سطح جهان است واز مباحثی چون جامعه مدرن، مدرنیته، مدرنیسم و پست مدرنیسم سخن به میان می آید پس نشانههای زبانی که همان کلمات باشند مفاهیم را منتقل میکنند و این انتقال جز در قرار گرفتن در یک بدنه اجتماعی فهم نمیشوند پس «مسئله اساسی این نیست که کلمات به خودی خود خوشاینداند یا نه، بلکه مسئله این است که آیا آنها به درستی به موضوع یا اندیشه معینی دلالت میکنند یا خیر» (سارتر، 1950: 11)به نظر وی فرد به سبب انتخاب موضوع نویسنده نمیشود بلکه به سبب سبک خاصی که برای گفتن برمیگزیند نویسنده میشود (همان: 15) نقد سابقهای دیرینه در دنیای ادبیات و آثار ادبی دارد در دورة یونان باستان دو نظریه کلی در مورد هنر و ادبیات وجود دارد یکی منتسب به افلاطون و دیگری ارسطو شاگرد و وی همچنانکه این دو آرای خود را در کتابهای جمهوریت، ایون و قوانین و ارسطو در کتاب فن شعر بیان میدارند افلاطون به جنبه جمعی ادبیات بیشتر از ارسطو نظر داشته است پس افلاطون ادبیات را جزئی از فعالیت بشر میداند و آن را زمینهای برای تعلیم طبقه اشراف میداند اما در مقابل ارسطو ساختمان تراژدی را تجزیه و تحلیل میکند (هوف، 1365: 23) افلاطون تمام انواع هنر را تقلید از طبیعت میداند و عالم مثال را مطرح میکند و عالم محسوس را تقلیدی از عامل مثال میداند و آن را بیارزش میپندارد و تقلید هنرمند از عامل محسوس را تقلید از تقلید میداند و آن را کم ارزش میپندارد و بعدهای عاطفی شعر را مانع رشد عقلانی انسان دانسته و آن را بیمعنی میداند (عزیزالماضی، 1968: 30-18).