چکیده:
در بررسی عرفانهای نوظهور و اندیشههای مطرح آنها در دنیای اسلام، رابطه سلبی میان عرفان و سیاست همواره یکی از مباحث چالشبرانگیز محسوب میگردد. این در حالی است که برخی از دولتها و جنبشها در تاریخ اسلام ساختار و ماهیتی عرفانی دارند. از جمله این ارتباط ایجابی میتوان به اسلام در ترکیه اشاره نمود که امروزه این نظریه در قالب دولت، در ترکیه حکمفرمایی میکند. این دیدگاه به شدت تحت تاثیر عرفان نورسیه است. در این مقاله ضمن بررسی فرقهگرایی جدید، به محوریت عرفان نورسی بر اسلامگرایی، با مطالعه موردی کشور ترکیه خواهیم پرداخت. سوال اصلی مقاله این است که آرای عرفانی نورسی و جایگاه مهم این آراء، در جامعه ترکیه چگونه باعث گردیده تا طریقت نورسیه در ترکیه و سایر نقاط جهان طرفداران بیشتری پیدا نماید؟ روش انجام تحقیق بصورت توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای میباشد. از جمله نتایج ملموس این است که طرفداران این عرفان معتقدند راهحل مشکلات، تنها در جریان اسلامگرایی فرهنگی - اجتماعی و همچنین روشنگری عقلی و قلبی بوده و این دیدگاه توانسته طرفداران بیشماری را در ترکیه و حتی جهان اسلام به خود جلب نماید. این جریان سیاسی - اجتماعی با تاکید بر مولفههایی همچون توجه بر اتحاد جهان اسلام، رویکرد مثبت به دستاوردهای تمدن غرب، نقش پررنگ ابعاد اجتماعی اسلام، توجه به خدمت و رساندن منفعت به مردم، قرایت میانه روانه از اسلام، تاکید بر اسلام فرهنگی، مبارزه با جهل و تفرقه و تساهل نسبت به اقلیت های مذهبی به شدت متاثر از دیدگاههای عرفانی هست.
خلاصه ماشینی:
براساس مدارک و مستندات، بدیعالزمان نورسی ابتدا بر طریقت نقشبندیه تأکید کرده است؛ اما سرانجام با الهام از قرآن، طریقت نوری را برپایه چهار اصطلاح قرآنی: عجز، فقر، شفقت و تفکر ابداع کرد که در کلیات رسائلالنور تبیین نموده است، بررسی آثار او به ما نشان میدهد که بدیعالزمان ضمن پذیرش محاسن بیشمار تصوف و طریقتها، به ذکر آسیبها و زیانهای طریقتها نیز پرداخته و از مزایای آنها در طریقت خود هم بهره برده است؛ بویژه تأثیرپذیری وی از طریقت نقشبندیه مشهودتر است.
همچنین به نظر میرسد عاملی دیگر، که بر گسترش اسلامگرایی در ترکیه تأثیرگذار بوده، اصلاحات اقتصادی و سیاسی انجام شده در زمان نخستوزیری تورگوت اوزال در اواسط دهه 1980 باشد که بر تقویت گروههای اسلامی در جامعه ترکیه اثرگذار بوده، زیرا حرکت از اقتصاد دولتی به اقتصاد آزاد و خصوصیسازی به آزادیهای مدنی نیاز داشت؛ این آزادیهای مدنی، باعث رشد نسبی احزاب، جنبشهای مدنی و مطبوعات شد و به تدریج زمینه را برای مطرح شدن مباحثی درخصوص عناصر اسلام سیاسی درون حوزههای عمومی فراهم آورد؛ در مجموع دولتهای ناکارآمد، اقتصاد ناسالم، مشروعیت پایین، عدم رعایت حقوق بشر، سرکوب مخالفین و فقر از جمله عوامل بسترساز داخلی در تقویت جریانهای اسلامگرا نظیر جنبش گولن محسوب میشوند (وفایی، 1380: 24).