چکیده:
این مقاله با هدف بررسی تجددگرایی و تأثیر آن بر بازاندیشی هویت جوانان شهر اصفهان انجام گرفته است. روش تحقیق در این پژوهش روش میدانی با استفاده از تکنیک پیمایش، و ابزار جمع آوری داده ها پرسشنامه می باشد. جامعه ی آماری پژوهش حاضر تمامی جوانان شهر اصفهان است که از از طریق فرمول کوکران یک نمونه 385 نفری به عنوان حجم نمونه به روش طبقه ای متناسب انتخاب گردید.برای بررسی روایی از شیوه تحلیل عاملی تأییدی و تکنیکهای اعتبار همگرا (شاخص AVE) و برای محاسبه پایایی از آزمون آلفای کرونباخ استفاده گردید.چارچوب نظری پژوهش متشکل از نظریات اندیشمندان مختلفی است که نظریات غالب آن به تئوری بازاندیشی هویت گیدنز و برگر معطوف است. در این تحقیق به بررسی میزان تجددگرایی جوانان شهر اصفهان پرداخته وسپس تاثیرتجددگرایی ومولفه های آن یعنی: جهت گیری جهانی ،فرد گرایی ، آینده گرایی ومدگرایی بر بازاندیشی هویت جوانان مورد بررسی قرار گرفته است که میانگین متغیر تجددگرایی و بازاندیشی هویت و ابعاد آنها بالاتر از حد متوسط برآورد شده است. با توجه به تحلیلی که با استفاده از نرمافزار Smart PLS انجام شد. نتایج نشان داد که تجددگرایی بر بازاندیشی هویت جوانان تاثیر داشته (481/0)، و در بین مولفه های تجددگرایی آینده گرایی (453/0)، مدگرایی (437/0) و جهت گیری جهانی (322/0) بیشترین تاثیر را داشتند به عبارت دیگر برازش دادهها به مدل برقرار است و شاخصها دلالت بر مطلوبیت مدل معادله ساختاری دارند. همچنین بعد فردگرایی تاثیری بر باز اندیشی هویت جوانان نداشت.
This research is functional in terms of goal, extensive in breadth, micro in scope and cross-sectional in terms of timing. Field research method using survey technique was applied and the data collection instrument was questionnaire. The statistical population includes all the youths in Isfahan out of which a sample of 385 people were chosen as the sample size using Cochran’s formula through proportionate stratified sampling. In order to investigate validity, confirmatory factor analysis and convergent validity techniques (AVE index) were used and to calculate reliability Cronbach’s alpha test was utilized. The theoretical framework of the research includes different thinkers’ theories, most of which refer to Giddens and Burger’s theory of reflexivity. In the present research the extent of modernism among Isfahani youths was investigated. Then the effect of modernism and its components i.e., global orientation, individualism, futurism, and fashionism, on identity reflexivity in youths have been investigated. Consequently the average amount of modernism and identity reflexivity and their dimensions were estimated higher than average. Regarding the analysis conducted using Smart PLS software, the results indicated that modernism affects identity reflexivity in youths (0.481), and among modernism components, futurism enjoyed the highest path coefficient(0.453), and following that, fashionism (0.437), and global orientation(0.322) had the highest effects, respectively. In other words, the data fits the model and the indices are representative of the desirability of the structural equation model. Additionally, the dimensions of individualism had no influence on identity reflexivity in youths.
خلاصه ماشینی:
در ادامه فرضيه ها فرعي مربوط به تأثير ابعاد متغير تجددگرايي بر بازانديشي هويت با اسـتفاده از رويکـرد مـدل سـازي معادلـه ساختاري مورد آزمون قرار گرفته اند: (رجوع شود به تصویر صفحه) جدول (٣): برآورد شاخص هاي ارزيابي کليت مدل معادله ساختاري (رجوع شود به تصویر صفحه) شاخص هاي ارزيابي کليت مدل معادله ساختاري در مجموع بيانگر اين است که داده ها مدل نظري پژوهش را حمايـت مـي - کنند، به عبارت ديگر برازش داده ها به مدل برقرار است و شاخص ها دلالت بر مطلوبيت مدل معادله ساختاري دارند.
جهت بررسي فرضيه بالا از رويکرد مدل سازي معادله ساختاري واريانس محور استفاده گرديد، برآوردهاي مربوط به شـاخص - هاي ارزيابي کليت مدل ساختاري و پارامترهاي اصلي اين مدل (اثر بعد فردگرايي بر بازانديشي هويـت ) در شـکل و جـداول زير گزارش شده است : شکل (٤): مدل معادله ساختاري اثر بعد فردگرايي بر بازانديشي هويت جدول (٧): برآورد شاخص هاي ارزيابي کليت (رجوع شود به تصویر صفحه) شاخص هاي ارزيابي کليت مدل معادله ساختاري در مجموع بيانگر اين است که داده ها چندان مدل نظري پژوهش را حمايـت ميکنند، به عبارت ديگر برازش داده ها به مدل برقرار نيست و شاخص ها دلالت بر مطلوبيت مدل معادله ساختاري ندارند.
نتـايج پـژوهش هـاي عـدلي پـور و همکاران (١٣٩٢)، بوستاني (١٣٩٠)، بروکس و وي (٢٠٠٨) با نتايج فرضيه اصلي پژوهش حاضر همسويي دارد ولي پـژوهش دارياپور و ديگران (١٣٨٢) عدم وجود ارتباط بين اين دو متغير را بيان مي کند.