چکیده:
فرهنگهای مختلف الگوهای متفاوتی برای منقوش کردن سطوح تزئینی خود بهکار میبرند، بنابراین اولویت استفاده از الگوهای مختلف در فرهنگها متفاوت است و این اولویتها به تابعیت از تماسهای فرهنگی و یا تغییر زیرساختهای اجتماعی، دچار تغییر خواهند شد. این کلیتِ نظریۀ مرتبط بامطالعۀ الگوهای تقارن در فرهنگها است که سالها توسط انسانشناسان و باستانشناسان در فرهنگها و طرحهای مختلف آزموده شده و مقالات گوناگونی در تأیید آن بهچاپ رسیده است. بهنظر میرسد تقارن برای فرهنگ بهمثابۀ ژنهای وراثتی برای انسان باشد؛ همانطورکه انسان ازطریق ژن صفات خود را بهنسل بعد منتقل میکند، فرهنگ هم ازطریق تقارن ویژگیها و اندوختههایش را بهنسلهای بعدی همان فرهنگ منتقل میکند و همچنانکه صفات ژنی والدین در فرزند بهخوبی بروز میکند، ویژگیها و تغییر و تحولات فرهنگها را میتوان ازطریق مطالعه و مقایسۀ الگوی تقارنی فرهنگهای درحال برهمکنش مشخص کرد. اما مسألهایی که تاکنون بدان پرداخته نشده، نقش فعالیتهای شناختی انسان در این برهمکنشها است؛ اینکه کدام تطورشناختی منجر به این ویژگی مهم فرهنگی برای انسان امروزی شد. در این مقاله ضمن بررسی خاستگاه الگوهای تقارن فرهنگ پیچیدۀ دالما و تماسهای فرهنگی مرتبط، درپی عامل شناختی تأثیرگذار بر ثبات و یا تغییر الگوهای تقارنی هستیم. نتایج این پژوهش نشان میدهد ساختار نورونهای آیینهایی افراد در اولویت استفاده از تقارن نقش داشته، بهطوریکه در طی تماسهای فرهنگی با روشن شدن نورونهای آیینهایی الگوهای رایج در سنتهای فرهنگی دیگر مورد تقلید قرارگرفته و دچار اولویت میشوند. بهطوریکه در منطقۀ موردمطالعه، تماسهای فرهنگی و بهاحتمالزیاد تجارت ابسیدین همزمان با دورۀ فرهنگی دالما موجب تماسهایی بین شمالغرب ایران و فرهنگهای همافق با آن در نواحی جنوبی قفقاز، شرق آناتولی و شمال بینالنهرین شده و سبب رواج الگوی تقارنی موجود بر سفال حلف در مناطق داخلی ایران امروزی شده است.