خلاصه ماشینی:
"در دو رمان اخیر فصیح، جلال آریان،به صورت تازهای به روی صحنه میآید(البته در«باده کهن»به نام دکتر کیومرث آدمیت معرفی شده است)، تا حدودی عابد و زاهد میشود و از گذشتهء خوشباشیگرانهء خود اعراض میکند و به عرفان و عرفان اسلامی علاقه نشان میدهد.
(همان،113) حس خود را مرکز وقایع و دنیا دیدن گاهی به اندازهای در آریان اوج میگیرد که رویدادهای زندگانی او و خانوادهاش برای نمونه سفر فرنگیس به آبادان یا هجرت ثریا به فرانسه، سانحهای که برای او در آنجا پیش میآید(با سر از دوچرخه به زمین میافتد)یا ورود آریان در محفل شبانهء حکیم آذری در یکی از محلههای شمالی تهران،و بسیاری از رویدادها حتی مانند سانحهء جنگ هشت ساله که در رمانی که بر زمینهء رویدادهای جنگ و انقلاب بنیاد گذاشته شده،با خطوط درشت و تأکید فراوان به ذهن میآید و در این زمینه آریان حتی از شرح و بسط کوچکترین علائق و کارهای خود(مسواک زدن،داروی آخر شب خوردن،طرز استحمام،مواد غذایی موجود در سفره صبحانه و نهار و شام،نوع لباسی که میپوشد،اتومبیلی که سوار میشود و کتابهایی که میخواند و آهنگهایی را که دوست دارد و میشنود،...
حتی پری کمالی نیز سخنگوی طبقهء اشراف میشود و میگوید: «از این جور ناسازگاریها وسط زن و شوهرهای بیفهم و بیعشق و بیخدا زیاده» اما دکتر آدمیت که توانسته است«کارت سبز عرفان در سالن ترانزیت مرگ و زندگانی در مرز عشق خداوندگار به دست آورد» به نظر او«در مرحلههای آخر عبادت و زهد است،با خلوص دل نماز میخواند،انفاق میکند،به عزلت درویشی آمده است»."