خلاصه ماشینی:
"نسبت یکطرفهء ذهن با اشیای خارجی امری اعتباری است و به تعداد اذهان«نسبت»وجود دارد و این نسبتها، ارزشها و مفاهیم قابل تبدیل و تغییر را فراهم میسازند و به عبارتی«در پندار خود حد چیزی را به چیز دیگر میدهیم» اموری که ذاتا معارض یکدیگرند نمیتوانند یک حقیقت واحد و محسوس و عینی را به نام هنر به ظهور رسانند.
ذات هنر امری دارای ثبوت است و منطقا نمیتواند دستخوش بروز حالاتی باشد که در تو الی زمان و مکان تحقق یافته و با یکدیگر هم مغایرت دارند و افزون بر آن چنان که گدشت حالات و کیفیات نفسانی نمیتوانند در خارج عینا تحقق یابند.
به هر میزان که علائم بیشتری در خارج ظهور یابد،ناظر یا مخاطب به مفاهیم فعلیت یافته و گستردهتری پی میبرد و به هر میزان علائم خفیفتر و محدودتر شوند،امکان درک مفاهیم کمتر و کمتر خواهد شد و چنانچه این علائم در یک قاب یا حرکت(مانند نقاشی- مجسمهسازی-عکاسی)محدود گردند،امکان بروز مفاهیم و بیان توصیفی منتفی میشود و ناظر یا مخاطب بناچار با تداعیها و تجربهها و شناختهای قبلی سعی در درک توصیف یا مفهوم(مفاهیم)مورد نظر خواهد کرد و اگر مفهوم یا مفاهیمی در تداعیها و تجربهها و شناختهای قبلی او معادل یا مشابهی نداشته باشد،آن مفاهیم برای او گنگ و غیرقابل ادراک خواهند بود.
این قبیل معانی غیر مطابق با مصادیق است اما دارای آثار حقیقی است و در صورت تأثیر در مخاطب یا مخاطبین آنها را به حرکت واخواهد داشت و محرک نفوس و درنتیجه منجر به فعلیتها و ایجاد آثار خواهد شد."