خلاصه ماشینی:
"به زعم نویسنده همین روزنهء کوچک به دنیای ذهنی فراکلین برای درک نهایی شخصیت او از سوی خواننده کافی است: -جینی دنبالهء حرف را رها کرد و آرام پرسید: «توی اوهایو چکار میکردید؟» «من؟توی یک کارخانه طیارهسازی لجن درمان کار میکردم.
جینی پس از یک گفتگوی«پرهیجان»،هنگامی که صحبت فرانکلین به بیماری قلبی فرانکلین میرسد چنین رفتار میکند: جینی دنبالهء حرف را رها کرد و آرام پرسید: «توی اوهایو چکار میکردید؟» 3- فراکلین سمبل اقلیتی محکوم به زوال -[فرانکلین]از جا بلند شد و قدم زنان کنار پنجره رفت.
از او پرسیدم آیا فکر میکند یهودا،کسی که حضرت عیسی را لو دادند بعد از آنکه خودکشی کرد به جهنم رفت یا نه؟«چالیدز»گفت: «مسلما» و این درست همان چیزی است که من در آن زمینه با او هم عقیده نبودم.
من بلایی را که آنها سر«جیمز کاسل»درآوردند به شما نمیگویم-چون کار خیلی زشت و نفرتانگیزی است-اما با این حال او حاضر نشد حرفش را پس بگیرد.
و گذشته از اینها تازه اگه آدم درصدد نجات دیگرون باشه،از کجا میدونه که این کار رو برای این میکنه که واقعا دلش میخواد مردم رو از مرگ نجات بده یا اینکه واقعا برای اینکه دلش میخواد وکیل برجسته و مشهوری باشه،و موقعی که جلسهء محاکمه تموم میشه،توی دادگاه هر کسی دستی به پشتش بزنه و بهش تبریک بگه،همانطور که توی فیلمهای مزخرف میبینم.
این از گفتگوی خاتمه داستان آشکار است: -جینی بدون خداحافظی با«اریک»پیشاپیش«سلنا»راه بیرون را در پیش گرفت و گفت: «تا دم درهمراهم بیا..."