خلاصه ماشینی:
"حال،میرسم به مقدمهی دوم:من با اینکه شرمسارانه باور دارم که از همین گروه باطلکنندگان زمان هستم،و به خصوص بخشی از بهترین دوران یادگیری و تولیدم را-از شانزده سالگی تا سی و دو سه سالگی-به علت نداشتن راهنما و مشاور،تباه کردهام،اما باز هم به دلیل اینکه مختصری بیش از کاهلان کار کردهام و کار را جدی گرفتهام و قدری از خواب بیش از حد خود کاستهام و قدری بیکارگی فرو نهادهام و قدری تن به برنامه سپردهام و علی الاصول در پی عیاشی و هرزگی و ولگردی و فساد و شبه روشنفکری بازیهای متداول نرفتهام،به بسیاری از کارها رسیدهام،و پیوسته،حسرت این را نیز خوردهام که از وقتم به تمامی و درستی استفاده نکردهام...
هم الان،دو داستان بسیار بلند در دست دارم که یکی از آنها-بر جادههای آبی سرخ-محصول بیست و پنج شش سال تحقیق و جستجوست و آن را در ده کتاب تنظیم کردهام(و این همان«میرمهنا»ست که طرحش و فیلمنامهی شانزده ساعتهاش، آشکارا به سرقت رفت و حتی حوزه هنری که مالک طرح و فیلمنامه بود نتوانست کاری از پیش ببرد)؛و دیگر،داستان بلندیست که سال گذشته،به کمک یک گروه پژوهشگر مؤمن عاشق شروع کردم،و این،فشردهی تمام تواناییها و باورهای من در باب داستان است،و امسال،اگر زنده باشم،جلد اول و دوم آن منتشر خواهد شد.
در همین زمینهی ادبیات کودکان،یک دایرة المعارف یا فرهنگ ایرانشناسی برای کودکان و نوجوانان ایران-زیر عنوان کلی«ایران را عزیز بداریم»تنظیم کردهام که شب و روز به آن مشغولم و تا به حال،حدود چهل جلد آن نوشته شده و تعدادی از آنها نیز منتشر شده است."