خلاصه ماشینی:
"براستی راز این ماندگاری چیست؟چرا نامهائی چون فرود و گیو و گودرز و طوس و زال و رودابه و سام و نریمان در مقایسه با نامهائی چون رستم و سیاوش و فریدون و بیژن برای مردم شناخته شده نیست؟آیا تنها به این دلیل که این نامها خوش آهنگترند؟یا دقت،ظرافت و تکنیک والای اعمال شده در پرداخت داستانهای مشهور نیز دلیلی دیگر بر این برتری است؟ هر چند همهء داستانهای پهلوانی شاهنامه کمابیش از عناصر دراماتیک سود جستهاند،اما داستانهای ضحاک و فریدون، رستم و سهراب،سیاوش و سودابه،بیژن و منیژه و رستم و اسفندیار غنای دراماتیک بیشتری دارند.
بعضی ابیات مقدمههای فردوسی بر این داستانها که تا حدودی بیانگر فضای داستان مورد نظر است، از این قرار است: داستان سهراب:اشاره به مرگ سهراب نورسیده اگر تندبادی برآید ز کنج به خاک افکند نارسیده ترنج داستان سیاوش:اشاره به اندیشهء ناصواب سودابه و بیدادگری در دنیا کسی را که اندیشه ناخوش بود بدان ناخوشی رای او گش بود داستان کیخسرو:اشاره به کمال پادشاه آرمانی شاهنامه یعنی کیخسرو سزد گر گمانی برد بر سه چیز کزین سرگذشتی چه چیزست نیز داستان فرود سیاوش:اشاره به نالایق بودن فرماندهی طوس و نژاد فرود جهانجوی چون شد سرافراز و گرد سپه را به دشمن سپاه نشاید سپرد داستان بیژن و منیژه:اشاره به سیاهی شب و زمینهچینی برای ورود به چاه سیاهی که بیژن در آن زندانی خواهد شد و بیان چگونگی اقدام برای سرودن شاهنامه.
8-توجه به حماسه: هر چند فردوسی در بعضی داستانها چون زال و رودابه، رستم و تهمینه،سیاوش و سودابه و بیژن و منیژه تا حدودی از حماسه دور گردیده اما باید گفت که حتی در این داستانها نیز حماسه جای خاصی دارد."