خلاصه ماشینی:
"الان هم جریان هنری در کشور در حال پیشرفت و رشد است و این منافات ندارد با عیوبی که شماها از بخشهای مختلف هنر ذکر میکنید و من هم یا اغلب آنچه را که میگویید،قبول دارم و اعتقاد دارم که بعضی عیوب هم هست که اگر بگویم،شاید شما هم قبول داشته باشید.
این پیرمرد میگفت وقتی این آقا خارج میخواند،مثل این است که یک میخ در گوش من فرو میکنند!خوب،این چه هنری است؟!مگر انسان آواز میخواند که میخ در گوش مردم فروکند؟!انسان آواز میخواند که مردم لذت ببرند؛هم لذت ببرند،هم در سایهی این وسیله و ابزار پیام چون هنر ابزار هم هست-مطلبی منتقل شود؛اما با این (به تصویر صفحه مراجعه شود) وضع،منتقل نخواهد شد؛وقتی رسا نبود، منتقل نمیشود؛مثل این است که شما کاغذی را به آن تیرکمانهای سابق ببندید و آن را پرتاب کنید تا این کاغذ را به مکانی برساند،که اگر این تیر کج و نتراشیده بود، وسط راه میافتد و آن کاغذ به مقصد نمیرسد.
حتما تاثیر دارد،منتها در بین این جنجال یک نفر هم خود«من»آن هنرمند است که آن هم مسؤولیتی دارد و علی رغم همهی این مشکلات باید همتش این باشد که هنر را فاخر و هرچه بهتر و زیباتر کند،که در این زمینه ما گلههای زیادی از برخی از بخشهای هنری داریم که انصافا به کارهای پایین و کمارزش قانع میشوند و آنها را ارائه میدهند.
ممکن است عدهیی به انسان و هنرمند طبق همان دو قطبی شدنی که ایشان گفتند،جفا کنند که البته آن در قطبی شدن در جامعهی سیاسی است،چپ و راست و این حرفها،برای یک عدهی معدودی است اما از صد نفر مستمع و مخاطبان شما،نود و پنج نفرشان ملتفت این حرفها نیستند و اعتنا نمیکنند؛نه اینکه شما راستید یا چپ،به این کار دارند که شما خوب بازی میکنید یا نه،خوب پیام میدهید یا نه؛مستمع شما به چپ و راست شما کار ندارد."