چکیده:
چکیده: امام خمینی بهطور مکرر از واژه «هیچ» استفاده کرده و آن را صفت خود و «ما سوی الله» دانسته و فهم و باورآن را برای انسانهایی که طالب کمال و لقای معبود مطلقاند ضروری شمردهاند. هیچ را میتوان از منظر وجودشناسی ازآنجهت که فاقد هرگونه تعینی است و از «هویت غیبی» و «مجهول مطلق» حکایت میکند، بالاترین مرتبه از مراتب هستی و عالیترین جلوه ذات الهی یعنی «وجود بشرط لا» و مقام «احدیت» دانست و از جنبه معرفتشناسی نیز عالیترین مرتبه ازمراتب شهود و مشاهده انسان و از مصادیق «یدرک و لا یوصف» برشمرد. ازسوییدیگر میتواند نقطه پیوند دو ساحت وجود و معرفت انسان جویای حقیقت باشد. ازاینرو نیل به این مقام مستلزم آن است که سالک در سیر انفسی و انبساط وجودی به بالاترین مرتبه وجود خود یعنی مراتب «سرّ» و «خفی» رسیده و با فنای وجهه خلقی، وجهه حقیاش ظهور یابد و به لحاظ معرفتی نیز به والاترین مراتب معرفت؛ یعنی توحید شهودی راه یافته باشد. هدف پژوهش حاضر این است که با استناد به آموزهها و مبانی عرفانی امام خمینی به شیوه توصیفی- تحلیلی و با ابزار کتابخانهای مراد ایشان را از واژه «هیچ» بیان کرده و چگونگی نیل به آن را بررسی کند.
خلاصه ماشینی:
امام قول برخي از حکما را که براي خداوند صفات ثبوتي و سلبي بيان کرده و صفات سلبي را به معناي سلبِ سلب يا سلب نقص دانسته نميپذيرند و همچنين قول برخي ديگر را که صفات ثبوتي را صفات جمال و صفات سلبي را صفات جلال برشمرده و «ذوالجلال و الاکرام » را جامع هردو نوع صفت ميدانند خلاف تحقيق برميشمرند؛ با اين استدلال که صفات سلبي درزمرٔە صفات نيستند و در ذات حق تعالي نه سلب ونه سلب السلب راه ندارد و «حق تعالي متصف به اوصاف سلبيه نيست ؛ زيرا که اتصاف به سلب در قضاياي معدوله است و عقد قضيه معدوله درحق تعالي جايز نيست (امام خميني، ١٣٧٠: ٣٠٧) چنين باوري در نگاه ايشان مستلزم ترکيب در ذات مقدس الهي است .
به تعبير حاجي سبزواري در اسرار الحکم : سين انسان چون که خيزد از ميان اول و آخر نماند غير آن (سبزواري، ١٣٨٣ : ٦٤٣) بدين ترتيب به نظر ميرسد «هيچ » در انديشه عرفاني امام «لفظ » و يا به عبارت عارفانه ،آئينه اي است که حقيقتي بيتعين و مجهول مطلق (احديت ) را به انساني نمايش ميدهد که او نيز باطن خود را همچون آئينه صاف و صيقل زده و با سيري انفسي و زيستني عابدانه و عاشقانه از وجهه خلقي، تعينات عاريتي و همچنين زنگارها وآرايه هاي مزاحم رها کرده و «هيچ » شود تا بتواند آئينه وار نشان دهنده صاحب صورت باشد.