چکیده:
بحث درباره سرشت و ماهیت کلیات یکی از مهمترین و پرچالش ترین مسائل تاریخ اندیشه فلسفی است. برخی فیلسوفان از جمله افلاطون و ارسطو، اعتقاد داشتند کلیات مصداق خارجی دارند و گروهی منکر چنین وجودی بودند. بیشتر تجربه گرایان مصداق خارجی کلیات را انکار کرده اند. جان دوئی فیلسوفی تجربه گرا بود که برخلاف اکثر آنان معتقد بود حقایق کلی در خارج مصداق دارند. او می خواست با حفظ مبانی تجربه گرایانه اش مصداقی عینی برای کلیات فراهم کند. «روش» امری است که او را به خواسته اش رسانده است. او مدعی بود روش در عین اینکه امری عینی و کلی است، مصداق خارجی حقایق کلی هم هست. موضوع این مقاله، تبیین، تحلیل و نقد این فرضیه است. بررسی ها نشان داد تبیین تجربه گرایانه او از کلیات قانعکننده نیست و روش هم نمی تواند مشکل کلیات را حل کند. به همین دلیل او باید از میان تجربه گرایی و پذیرش کلیات، یکی را فدای دیگری کند.
The discussion on the nature of universal conceptions is one of the most important and most challenging issues in the history of philosophical thought. Some philosophers, including Plato and Aristotle, believed that universal concepts have external instances, and some would deny this. Most empiricists have denied the external instances of universal concepts. John Dewey was an empiricist philosopher who believed, unlike most of them, that universal truths have instances in the external world. He would wish to preserve his empiricist foundations to find objective instances for universal concepts. ―Method‖ was what helped him to achieve his goal. He claimed that ‗method‘, while being an objective and general idea, is the external instance for universal truths. The subject of this article is to explain, analyze and review that hypothesis. The investigations showed that his empiricist explanation of universals is not persuasive, and that ‗method‘ cannot resolve the problem thereof. Accordingly, he would have to choose between empiricism and accepting universal concepts
خلاصه ماشینی:
بنابراین کیفیات از این جهت هم نمیتوانند منشأ نوع به عنوان یک امر کلی باشند؛ اما اگر از دوئی بپرسیم پس کدامیک از کیفیات میتوانند منشأ تشکیل نوع باشند، در پاسخ میگوید: هر کیفیت عینیای را که در نظر بگیرید، چون امری عینی است نمیتواند مسئله را حل کند و تنها درصورتیکه به وجه دلالی این کیفیتها توجه شود، میتوان به نوع کلی دست یافت.
هرچند دوئی نظریه قدما درباره تجرید را رد میکند، اما به نظر میرسد چارهای جز پذیرش آن ندارد؛ زیرا از طرفی نمیتواند بگوید کلی به عنوان یک امر عینی در خارج وجود دارد، چراکه مبنای داروینی به او این اجازه را نمیدهد؛ از سوی دیگر آنچه در خارج وجود دارد متشخص است و تشخص با کلیت سازگار نیست.
مثلاً مسابقه دادن که یک روش عمل است، در خارج یا وجود ندارد یا اگر وجود داشته باشد، ازآنجاکه نوعی فعل است همیشه باید با فاعلش همراه باشد و زمانی مفهوم کلی آن ساخته میشود که این امور جزئی و مشخصات فردی آن را تجرید کنیم.
اما دوئی معتقد است دیدگاه او این اشکال را ندارد؛ زیرا از سویی طرق اقدام و فرضیهها، اموری بالقوه و ممکن هستند نه ضروری و از دیگر سو، آنها در سیر تحقیق از طریق امور عینی و حقایق مربوط به آن بازبینی میشوند و این حقیقت عینی و ثابت شده است که برای بررسی فرضیهها به کار میروند.
تجربهگرایان برای این منظور استقرا را کافی میدانستند، اما دوئی معتقد است برای استنتاج، وجود دو نوع قضیه عام لازم است: قضایای حاکی از فرضیه تحقیق یا قضایای کلی (universal proposition) و قضایای حاکی از انواع یا قضایای نوعی.