چکیده:
تحقیق حاضر، مطالعهای توصیفی درباره ویژگیهای شغلی، از خودبیگانگی شغلی و ارتباط بین این دو متغیر است. ازخودبیگانگی مفهومی است که بر آثار شمار زیادی از متفکران و اندیشمندان علم مدیریت و سازمان تاثیر گذاشته است. در این میان سه تن از صاحبنظران این حیطه که مفهوم فوق را به صورت جدی تری مورد بحث و بررسی قرار دادند، می توان از کارل مارکس، ماکس و بر و مانهایم یاد نمود که هرکدام از آنها از اندیشه های وزینی در مورد از خود بیگانگی شغلی کارکنان برخوردار بوده و به طور مفصل در مورد عوارض فردی، سازمانی واجتماعی آن بحث نمودند. محققان بر این باورند که ازخودبیگانگی شغلی در سازمانهایی رواج دارد که افراد دارای مشاغلی ساده، تکراری، بی اهمیت و بدون اختیار هستند و به عبارتی فاقد ویژگی های شغلی چون تنوع مهارتها، ماهیت شغل، اهمیت شغلی، استقلال شغلی، بازخورد شغلی هستند.
The present study is a descriptive study on job characteristics, job alienation and the relationship between these two variables. Self-alienation is a concept that has influenced the works of a large number of thinkers and thinkers in management science and organization. Among these three experts who have discussed the above concept more seriously are Karl Marx, Max and Barr and Mannheim, each of whom has weighty ideas about alienation. Employees' occupations and discussed in detail the individual, organizational and social effects. Researchers believe that job alienation is common in organizations where people have simple, repetitive, insignificant and unauthorized jobs, in other words, they lack job characteristics such as diversity of skills, job nature, job importance, job independence, job feedback.
خلاصه ماشینی:
هر چند تعميم دادن اين نوع رفتارها خطاست ، اما مي توان گفت جريان انفعالي برخي نظام هاي شغلي، از عوامل متعدد پيچيده اي که به هم تنيده اند، ناشي مي شود و در اين ميان ، عامل نيروي انساني به عنوان فاعلين و گردانندگان اين بخش از اهميت بسزايي برخوردار است که همواره در معرض نوعي از بيگانگي با اطلاق جامعه شناختي بيگانگي شغلي يا بيگانگي از کار است (صداقتي فرد و عبدالله زاده ، ١٣٨٨).
طراحي مشاغل فرايند تعيين و بازسازي وظايف ، اختيارات ، مسئوليت ها، نحوه انجام کار، ارتباط هاي شغلي وشرايط محيط کار است به گونه اي که با سازگارشدن ويژگي هاي شغل با استعدادها وتوان هاي شاغل ، هم نيازهاي فرد وهم اهداف سازمان تامين شود.
نظريه ويژگي هاي شغل : اين نظريه مانند نظريه هرزبرگ معتقد است کارکنان هنگامي براي انجام دادن کار انگيزه خواهند داشت که احساس کنند کارشان با ارزش است و از چگونگي عملکردشان ، بازخور مي گيرند ولي بر خلاف نظريه هرزبرگ که که در آن توصيه خاصي براي طراحي شغل ارائه نمي شود، ابعاد کار در اين نظريه به شرح زير است : ١-تنوع در کار ٢- هويت در کار ٣- اهميت کار ٤-استقلال (آزادي عمل ) ٥-آزادي عمل درکار که وجود اين پنج عامل باعث مي شوند تا کارمند احساس کند که کاري مهمي دارد؛ که اين امر نيز سبب زياد شدن انگيزه وي مي شود.