چکیده:
داستان«پیدای پنهان»از فیه ما فیه مو لانا در سال دوم دبیرستان آمده است.نویسنده برای درک بهتر پیامهای عرفانی و اخلاقی آن،سوابق آن را در مثنوی و مکتوبات یافته و به مقایسه پرداخته است.لطایف و نکات ظریفی که در این سه حکایت گنجانده شده،لذت خواندن را دو چندان و تدریس آن را بهتر میسازد.
خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) *مصطفی منصف کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی کلید واژهها: سحر،گرمابه،نماز،وقوف در مسجد،مقام قرب،جذبهی شوق الف)روایت مثنوی: میر شد محتاج گرمابه،سحر بانگ زد سنقر هلا بردار سر طاس و مندیل و گجل از التون بگیر تا به گرمابه رویم ای ناگزیر سنقر آن دم طاس و مندیلی نکو بر گرفت و رفت با او دو به دو مسجدی بر ره بد و بانگ صلا آمد اندر گوش سنقر در ملا بود سنقر سخت مولع در نماز گفت ای میر من ای بنده نواز تو بر این دکان زمانی صبر کن تا گزارم فرض و خوانم لم یکن چون امام و قوم بیرون آمدند از نماز و وردها فارغ شدند، سنقر آنجا ما ند تا نزدیک چاشت میر،سنقر را زمانی چشم داشت گفت ای سنقر چرا نایی برون گفت مینگذاردم این ذو فنون صبر کن نک آمدم ای روشنی نیستم غافل که در گوش منی هفت نوبت صبر کرد و بانگ کرد تا که عاجز گشت از تبیانش مرد پاسخش این بود مینگذاردم تا برون آیم هنوز،ای محترم گفت آخر مسجد اندر کس نماند کیت وامیدارد آنجا کت نشاند؟ گفت آنکه بسته استت از برون بسته است او هم مرا در اندرون آنکه نگذارد تو را کآیی درون میبنگذارد مرا کآیم برون آنکه نگذارد کزین سو پا نهی او بدین سو بست پای این رهی4 ب)روایت فیه ما فیه: «در زمان مصطفی صلی الله علیه و سلم کافری را غلامی بود مسلمان صاحب گوهر."