چکیده:
استراتژی هنجارسازی ایالات متحده آمریکا در پرتو نظریه سازهانگاری و استراتژی فرهنگی در ورود به جنگ عراق (سال 2003) تأثیراتی بر ظهور و گسترش تروریسم و افراطگرایی اسلامی در منطقه غرب آسیا داشته است. بر همین اساس پژوهش کنونی به دنبال بررسی این مسئله است که آیا استراتژی هنجارسازی ایالات متحده آمریکا بر مبنای دیدگاه نومحافظه کاران دوران دولت بوش پدر و پسر به ویژه در جریان جنگ برعلیه عراق و به زیر کشیده شدن صدام حسین و تغئیر نظام سیاسی در عراق که هم راستا با استراتژی فرهنگی مبتنی بر سازه انگاری مورد حمایت نومحافظه کاران آمریکائی می بود، قرین موفقیت گردیده است یا خیر؟ روش تحقیق در این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی و گردآوری اطلاعات آن کتابخانهای، اسنادی و اینترنتی میباشد. نتیجه کلی مقاله نشان میدهد به کارگیری استراتژی فرهنگی ایالات متحده آمریکا منجر به خسارات جبرانناپذیر در ساختار سیاسی ـ امنیتی منطقه و متعاقب آن ظهور نوع جدیدی از افراطگرایی و تروریسم مبتنی بر تفرقه قومی و مذهبی گردید که تا به امروز و در دوران پسامنازعه در عراق و سایر نقاط منطقه آسیای غربی همچنان ادامه دارد.
For constructivists, strategic culture is the product of norms and culture-bearing units such as norm entrepreneurs. They believe that the United States invaded Iraq to replace the dominant strategic cultural norms under the logic of the Cold War with a new approach, i.e., democratic regime change through preventive war. However, during the Iraq War, the proposed paradigm, advocated by neoconservative norm entrepreneurs and traditional conservatives in the Bush administration, could not take the place of the Cold War-era strategy for multilateral containment. This norm was a part of a larger revolutionary strategy that advocated the policy of preventive war and the hegemonic paradigm, promoting the US hegemon of democracy through force. The US sought to spread this new view by piloting it in Iraq in order to prove the viability and effectiveness of preventive war. New international groupings such as “coalitions of the willing” and the national security strategy of 2002 provided the documents legitimating these new policies. However, the publishing of these documents encountered strong opposition at domestic and international levels. Therefore, the American strategic culture and national security policy briefly worked with the proposed opposing neoconservative paradigm, but presently they are returning to a version of the Cold War normative paradigm. In constructivist view, the Iraq War not only was not able to show the validity of a new vision of American strategic culture, but also undercut the paradigm it was supposed to underpin.
خلاصه ماشینی:
org/licenses/by//http:)This is an open access article under the CC BY license استراتژي هنجارسازي ايالات متحده آمريکا در پرتو نظريه سازه انگاري و استراتژي فرهنگي در ورود به جنگ عراق (سال ٢٠٠٣) تأثيراتي بر ظهور و گسترش تروريسم و افراط گرايي اسلامي در منطقه غرب آسيا داشته است .
بر همين اساس پژوهش کنوني به دنبال بررسي اين مسئله است که آيا استراتژي هنجارسازي ايالات متحده آمريکا بر مبناي ديدگاه نومحافظه کاران دوران دولت بوش پدر و پسر به ويژه در جريان جنگ برعليه عراق و به زير کشيده شدن صدام حسين و تغيير نظام سياسي در عراق که هم راستا با استراتژي فرهنگي مبتني بر سازه انگاري مورد حمايت نومحافظه کاران آمريکايي مي بود، قرين موفقيت گرديده است يا خير؟ روش تحقيق در اين پژوهش توصيفي ـ تحليلي و گردآوري اطلاعات آن کتابخانه اي ، اسنادي و اينترنتي مي باشد.
حال اين پرسش مطرح ميشود که آيا استراتژي هنجارسازي ايالات متحده آمريکا بر مبناي ديدگاه نومحافظه کاران دوران دولت بوش پدر و پسر به ويژه در جريان جنگ برعليه عراق و به زير کشيده شدن صدام حسين و تغيير نظام سياسي در عراق که هم راستا با استراتژي فرهنگي مبتني بر سازه انگاري مورد حمايت نومحافظه کاران آمريکايي مي بود، قرين موفقيت گرديده است يا خير؟ پژوهش حاضر با بهره گيري از روش توصيفي - تحليلي به آن پاسخ مي دهد.
فرضيه فرضيه اصلي نويسندگان اين است که دليل ورود آمريکا به جنگ عراق برآمده از سيطره هنجار استراتژي فرهنگي مبتني بر جستجوي ثبات استراتژيک از وراي تنش زدائي چندجانبه گرايانه ي بود که از نگاه دولت جرج دبليو بوش ، در پي حملات تروريستي يازدهم سپتامبر ٢٠٠١، دچار ورشکستگي گرديد.