چکیده:
زمینه و هدف: سبک پدیده ای انسانی است و همانند آدمی، چندوجهی است. شناخت سبک، مستلزم رشتۀ پیچیده ای از بررسیهای همه جانبه است. تحلیل سبکشناسی آثار داستانی در سه محور صورت میپذیرد؛ یکی سبکشناسی زبان داستان که سه سطح آوایی، لغوی و نحوی را در بر میگیرد؛ دیگری سبکشناسی ادبی که شامل خلاقیتهای ادبی متن است و از رهگذر تشبیه، استعاره، مجاز و... شکل میگیرد. و سرانجام سبکشناسی فکری که مولفه ها و ابعاد محتوایی و اندیشگانی متن را میکاود. در این پژوهش سعی شده است عناصر زبانی، ادبی، و فکری سبکساز داستانهای فتحالله بینیاز شناخته شود تا سبک داستانهای او از دیگر نویسندگان متمایز گردد.
روش مطالعه: این پژوهش بر اساس روش توصیفی – تحلیلی صورت گرفته و گردآوری اطلاعات آن ازطریق منابع کتابخانه ای انجام شده است.
یافته ها: بر اساس بررسیهای انجامشده، عناصر زبانی سبکساز داستانهای فتحالله بینیاز در سطح واژگانی، محاوره گرایی واژگانی، استفادۀ زیاد از صفات و قیود، تتابع صفات و اضافات، تنوّع وجوه فعلی اعم از اخباری، التزامی و... است. در سطح نحوی نیز، استفاده از جملات کوتاه و ساده، تعدّد فعل، و تتابع افعال، عناصر سبکساز هستند. عناصر ادبی سبکساز نیز در داستانهای این نویسنده، استفاده از آرایه های تشبیه و کنایه است که بسامد زیادی هم ندارد.
نتیجه گیری: اصلیترین ویژگی داستانهای بینیاز که میتوان گفت تقریبا بر تمامی لایه های سبکی آثار او سایه افکنده است، القای احساس تنهایی، ناامیدی و دلمردگی است؛ بطوریکه غالب صفات، قیود، افعال و صنایع ادبی در این متون تحتتاثیر این احساسات انتخاب شده اند؛ بطور خودآگاه یا ناخودآگاه. فراوانی کلمات معطوف، اتباع، افعال ساده و مرکب، جملات کوتاه و گزارشگونه از دیگر ویژگیهای زبانی آثار اوست. بنمایه های فکری آثار او را میتوان در مرگ، تنهایی، انتقادهای اجتماعی، سردی روابط و یکنواختی زندگی خلاصه کرد.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: Style is a human phenomenon and, like a human being, it is multifaceted. Knowledge of style requires a complex discipline of comprehensive study. Stylistic analysis of fiction works is done in three axes; One is the stylistics of the language of the story, which includes three levels of phonetics, lexicon and syntax; Another is literary stylistics, which includes the literary creations of the text and is formed through similes, metaphors, metaphors, and so on. And finally the intellectual stylistics that explores the components and dimensions of the content and thought of the text. In this research, an attempt has been made to identify the linguistic, literary, and intellectual elements that make up the style of Fathullah Biniyaz's stories in order to distinguish his style of stories from other authors.
METHODOLOGY: This research is based on descriptive-analytical method and its information has been collected through library resources.
FINDINGS: According to the studies, the stylistic linguistic elements of Fathullah Biniyaz's stories at the lexical level, lexical conversationalism, excessive use of adjectives and adverbs, subordination of adjectives and additions, variety of current aspects including news, obligatory, etc. At the syntactic level, too, the use of short and simple sentences, the multiplicity of verbs, and the subordination of verbs are stylistic elements. The stylistic literary elements in this author's stories are the use of metaphors of allegory and irony, which is not very frequent.
CONCLUSION: The main feature of needless stories that can be said to have overshadowed almost all the stylistic layers of his works is the induction of feelings of loneliness, despair and despair; As most of the attributes, constraints, verbs and literary industries in these texts have been selected under the influence of these feelings; Consciously or unconsciously. Abundance of focused words, nationalities, simple and compound verbs, short and reporting sentences are other linguistic features of his works. The intellectual foundations of his works can be summarized in death, loneliness, social criticism, cold relations and monotony of life.
خلاصه ماشینی:
نتيجه گيري: اصليترين ويژگي داستانهاي بی نیاز که ميتوان گفت تقريباً بر تمامي لايه هاي سبکي آثار او سايه افکنده است ، القاي احساس تنهايي، نااميدي و دلمردگي است ؛ بطوريکه غالب صفات ، قيود، افعال و صنايع ادبي در اين متون تحت تأثير اين احساسات انتخاب شده اند؛ بطور خودآگاه يا ناخودآگاه .
حتي يکي ديگر از شاخصه هاي زباني داستانهاي بی نیاز که کاربرد ترکيبات غريب و گاه بيسابقه است ، بشدت داراي اين ويژگيها هستند: يادهاي دور و ديرخفتۀ ذهنم (بی نیاز، ١٣٨٦: ٥)؛ دستهاي ازريخت افتاده (همانجا)؛ جنسيت پرکشش ولي آرامش يافته (همان : ٨)؛ پرسشهاي دردآلود و دردهاي پرسش برانگيز؛ آشوبي پريشان ساز و غرابت آميز (بی نیاز، ١٣٧٠: ٢٩)؛ پيکر وارفته و در رخوت فرورفته (همان : ٩)؛ دستهاي خراشيده و چرکبسته (همانجا).
در اين اثر که فقر و تنهايي بيش از ساير آثار بی نیاز جلوه گري ميکند، استفاده از جملات طولاني و بهم پيوسته نوعي تکرار و ملال زدگي را تداعي ميکند: «آمد و بين دو تا از لينها درست بين آن دو ليني که بيشتر از بقيه شلوغ بود و تعداد بيشتري از زنها آنجا نشسته و داشتند حرف ميزدند و غيبت ميکردند و بيشترين تعداد بچه ها هم آنجا مشغول بازي بودند، چهارزانو نشست و با حالتي استوار اما غمناک چشم به شفق ، يعني به همان جايي دوخت که خورشيد داشت خونريزي ديگري به راه مينداخت » (بی نیاز، ١٣٧٠: ٧).