خلاصه ماشینی:
"از اینروست که چنین برداشتی از مدرنیته،بیشتر بر کارکردهایش در با وجود آن که تعریفهای زیادی از مدرنیته شده است،اما میتوان این تعریفها را به طور کلی به دو دسته تقسیم کرد:دستهءنخست،مدرنیته را یک ساختار اجتماعی-فرهنگی میدانند و در نتیجه،به گونهء یک دورهء تاریخی مطرح میکنند.
بدینسان،زمانی که بحث دربارهء روشن فکر و ماهیت او به میان میآید،با مقولهء سیاسی خاصی سروکار داریم که معرف بعدی اساسی است برای درک مدرنیته و بحرانهای فکری و تاریخی چندگانهء آن به دیگر سخن،اگر مدرنیته ناشی از دو تجلی عقل باشد، یعنی«عقل ابزاری»که با رشد تکنیک شکل میگیرد و«عقل انتقادی»که سنگ بنای هرگونه تلاش مدرن برای آزادی فردی و خودمختاری«سوژه»است،نقش پردامنهء روشن فکر آشکار میشود.
همانگونه که از زمان کوپرنیک به اثبات رسیده است،برخلاف آنچه تا آن زمان اندیشه میشد،این زمین است که به دور خورشید میگردد،با دکارت نیز سوژهء مدرن در مرکز کائنات قرار میگیرد و سرور و مالک طبیعت میشود و چنان که پیش از این آمد،سوژه مدرن دست به خود بنیادی خویش میزند.
با این استقلال فردی است که قدرت نیز هیدگر دربارهء مدرنیته نکتههای بدیع و آموزندهای بیان میدارد؛از جمله اینکه نشان میدهد در این متافیزیک مدرن،به جای خواست قدرت نیچهای،از خواست«خواست»که در بنیان خود خواست امنیت و تضمین سهولت زندگی را دارد،باید یاد کرد.
او دربارهء مدرنیته نکتههای بدیع و آموزندهای بیان میدارد؛از جمله اینکه نشان میدهد در این متافیزیک مدرن،به جای خواست قدرت نیچهای،از خواست«خواست»که در بنیان خود خواست امنیت و تضمین سهولت زندگی را دارد،باید یاد کرد."