چکیده:
مقالۀ حاضر، حاصل پژوهشی میانرشتهای در باب فلسفه و مدیریت و در حوزۀ فلسفۀ کاربردی است و در آن، از این پیشفرض دفاع شده است که فلسفه میتواند از طریق خدماتی که به مدیران سازمانها ارائه میدهد، کارایی و سودآوری مجموعههای تحت مدیریت آنان را افزایش دهد. خدمات مورد ادعای مقاله، در سه سطح بررسی شده است: اندیشههای فیلسوفان بزرگ، چند مهارت فلسفی و منش و روحیۀ فلسفی. در سطح نخست، ویژگیهای رهبران از منظر ارسطو، بررسی شده است. در سطح دوم، آثار تفکر نقادانه و فن خطابه بر مدیران، مطرح شده است. در سطح سوم، چند مدیر- فیلسوف موفق، معرفی شده است. نتیجۀ پژوهش حاضر، در تحلیل نهایی، ضرورت مطالعات میانرشتهای و کاربردی کردن فلسفه و کشف آن دسته از مسائل سازمانی است که فلسفه میتواند در رفع آنها مؤثر باشد. دادههای اولیۀ پژوهش با استفاده از منابع کتابخانهای گردآوری شده و روش پژوهش، تجزیه و تحلیل عقلانی دادهها است.
The current paper is on applied philosophy and is the outcome of an interdisciplinary philosophy and management research project. The paper advocates the presupposition that philosophy may help managers of organizations improve the efficiency and profitability of the collections under their control by providing services to them. The paper's claims are examined on three levels: renowned philosophers' ideas, various philosophical skills, and philosophical character and spirit. The traits of leaders from Aristotle's perspective are explored at the first level. The effects of critical thinking and rhetoric on managers are examined on the second level. Several successful managers-philosophers are introduced on the third level. In the end, the findings of this study demonstrate the necessity of interdisciplinary studies and applying philosophy, as well as the identification of organizational problems that philosophy may help to solve. The research's primary data is gathered by the library method, and the research method is rational data analysis.
خلاصه ماشینی:
pure philosophy چه چيز فلسفۀ کاربردي را از فلسفۀ محض متمايز ميسازد؟ اين پرسش ، پاسخ سرراست و واحدي ندارد؛ با وجود اين ميتوان از ميان تعاريف ارائه شده ، شروطي را به دست آورد که وجود هر يک آن ها، فلسفه را به نوعي، کاربردي ميکند؛ پس فلسفه کاربردي است اگر: ١- دربارة پرسش هاي مهم زندگي هرروزه باشد، ٢- در هر يک از شاخه هاي فلسفه مانند متافيزيک ، معرفت شناسي يا فلسفۀ اخلاق به يک مسألۀ نسبتا خاص بپردازد، ٣- يکي از پاسخ هايي را که به يک مسألۀ نسبتا خاص داده شده است ، مدلل سازد١، ٤- انگيزة آن ، تمايل به اثرگذاري بر جهان باشد، ٥- مستلزم استفاده از روش هاي فلسفي به منظور پژوهش در باب مسائلي باشد که از موضوعات فلسفي به معناي خاص ، خارج است ، ٦- از شواهد تجربي، آن گونه که در علوم تجربي وجود دارد، آگاه باشد و ٧- مخاطبان غيرفيلسوف را مدنظر قرار داده باشد (٢٠١٧ ,Lippert‐Rasmussen).
پيش از پرداختن به ويژگيهاي رهبران از ديدگاه ارسطو، جا دارد نخست تفاوت مديريت و رهبري را بيان کنيم ؛ چراکه توجه به همين تفاوت ، سبب شده است تا برخي از پژوهش هاي مديريتي نوين با اين باور که سازمان ها به چيزي بيش از مديريت نياز دارند، مطالعات فلسفي را مورد توجه جدي قرار دهند.