چکیده:
تفاوت موضوع فلسفه نزد فیلسوفان به نحو قابل تأملی بر طرح و ارائۀ نظریات و نوآوریهای علمی و درنتیجه گستره و کارکرد فلسفه اثرگذار است. نگاشتۀ حاضر با روش توصیفی-تحلیلی به این پرسش پاسخ میدهد که چگونه علامه طباطبایی با توسعۀ موضوعی فلسفه، زمینۀ طرح نظریۀ اعتباریات در فلسفه را فراهم نمود؟ رهیافت بهدستآمده نشان میدهد علامه طباطبایی با توسعۀ موضوعی فلسفه، زمینۀ ارائۀ نظریۀ اعتباریات در این دانش را مهیا میکند. با توجه به گسترۀ موضوعی فلسفه نزد علامه، میتوان فلسفه را بر دو قسم دانست که موضوع یکی عامتر از دیگری است: 1. «فلسفۀ الهی» که موضوع آن وجود عام یا «موجود بما هو موجود» است. 2. فلسفه در معنایی عامتر که موضوع آن «مطلق واقعیت» است و تمام واقعیات اعم از «وجود عام» و «وجودات خاص» و نیز «حقایق» و «اعتباریات» را شامل میشود. مفاهیم اعتباری اگرچه خود نمایانگر امر عینی و واقعی نیستند، به واسطۀ پیوند با موضوع فلسفههای عمومی یعنی واقعیت، سهمی از حقیقت پیدا میکنند. این امر، زمینۀ تحلیل هستیشناختی اعتباریات را در فلسفه با موضوع مطلق واقعیت فراهم میآورد.
The difference in the subject of philosophy with philosophers has a considerable effect on the design and presentation of scientific theories and innovations, and consequently the scope and function of philosophy. This paper uses a descriptive-analytical method to answer the question of how Allameh Tabatabai, with the thematic development of philosophy, prepared the conditions for the presentation of the theory of Etebariat in philosophy? The approach obtained shows that Allameh Tabatabai, by thematically developing philosophy, prepares the ground for the presentation of Etebariat theory in this knowledge. According to Allameh''s thematic range of philosophy, philosophy can be divided into two types, one of which is more general than the other. 1. "Divine philosophy" whose subject is being qua being or " Absolute being " 2. Philosophy in a more general sense whose subject is "absolute reality" that including all facts contains "general existence" and "special existence " as well as "Haghaegh" and " Etebariat
خلاصه ماشینی:
با اين توضيحات يکي از مهم ترين مسائل در خصوص نظريۀ اعتباريات علامه طباطبايي اين است که وي چگونه ميتواند مباحث مرتبط با ادراکات اعتباري و غير عيني را در دانشي بررسي کند که موضوع آن وجودات حقيقي و ادراکات منتزع از آن است ؟ آيا علامه در خصوص موضوع اين دانش ديدگاه جديدي دارد که ميتواند با تأثير بر گسترة فلسفه ، اعتباريات را نيز در بر گيرد؟ بنابراين پرسش اصلي مقاله حاضر اين است که چگونه علامه طباطبايي با توسعۀ موضوعي يک دانش ، زمينۀ طرح «نظريۀ اعتباريات » در فلسفه را فراهم نمود؟ در خصوص پرسش فوق هيچ نگاشته اي يافت نشد؛ اما برخي پژوهش ها نسبت اعتباريات با واقعيت و وجود را بررسي کرده اند؛ مقاله اي با عنوان «رابطۀ اعتباريات و تکوين از نظر آيت الله جوادي آمل »، در بررسي نسبت اعتباريات با موضوع فلسفه بيان ميدارد وجود اعتباري به حمل شايع صناعي، وجودي حقيقي و بخشي از موضوع فلسفه است و از همين رو ميتوان در خصوص آن بحث هستيشناختي ارائه نمود (شرفي، ١٣٩٥).
با توجه به توسعه علامه در موضوع فلسفه و امکان شکل گيري شاخه هاي جديد فلسفي ، يکي از مسائل مهمي که دانش مذکور بايد به آن پاسخ دهد، اين است که اولا آيا ادراکات مرتبط با افعال و کنش هاي فردي و اجتماعي انسان واقعيت دارند يا پندار محض اند؟ ثانيا اگر اين ادراکات به واسطۀ ارتباطي که با حقايق دارند، واقعي اند، چگونه واقعياتي هستند و نحوة وجودشان چيست ؟ ب ) ادراکات اعتباري و نسبت آن با مطلق واقعيت هنگام مواجهۀ انسان با اشياي خارجي، صورت هايي به نام مفاهيم در ذهن شکل ميگيرد.